کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیچاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیچاره
/bičāre/
معنی
۱. درمانده؛ فرومانده؛ عاجز.
۲. بیدرمان.
۳. ناگزیر.
۴. بینوا؛ مستمند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بینوا، تهیدست، محتاج، مستمند، مسکین، نیازمند ≠ بینیاز، دارا
۲. درمانده، ذله، عاجز، فرومانده، لاعلاج، مستاصل، ناچار
۳. بدبخت، بیسامان، فلکزده، نامراد ≠ خوشبخت
دیکشنری
hapless, helpless, unable, wretched
-
جستوجوی دقیق
-
بیچاره
واژگان مترادف و متضاد
۱. بینوا، تهیدست، محتاج، مستمند، مسکین، نیازمند ≠ بینیاز، دارا ۲. درمانده، ذله، عاجز، فرومانده، لاعلاج، مستاصل، ناچار ۳. بدبخت، بیسامان، فلکزده، نامراد ≠ خوشبخت
-
بیچاره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bičāre ۱. درمانده؛ فرومانده؛ عاجز.۲. بیدرمان.۳. ناگزیر.۴. بینوا؛ مستمند.
-
بیچاره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (ص .) 1 - شخصی که دچار وضع بدی شده است . 2 - شخص ناتوان و درمانده ، بی نوا.
-
بیچاره
لغتنامه دهخدا
بیچاره . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) مسکین . (مهذب الاسماء). عاجز و بی نوا. فرومانده و مأیوس و خوار. مستمند و بی درمان . (از ناظم الاطباء). عاجز. (فرهنگ فارسی معین ). ج ، بیچارگان . درمانده . ناتوان : بدگشت چرخ با من بیچاره و آهنگ جنگ دارد و پتیاره . کسای...
-
بیچاره
دیکشنری فارسی به عربی
تعش , عاجز , عضول , مستميت , منحوس , يائس
-
واژههای مشابه
-
پنج بیچاره
لغتنامه دهخدا
پنج بیچاره . [ پ َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) خمسه ٔ متحیره را گویند یعنی زحل و مشتری و مریخ و زهره و عطارد. (برهان قاطع). کیوان و زاووش و بهرام و ناهید و تیر. پنجه ٔ بیچاره .
-
پنجه ٔ بیچاره
لغتنامه دهخدا
پنجه ٔ بیچاره . [ پ َ ج َ / ج ِ ی ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) پنج بیچاره . خمسه ٔ سیارة. پنج ستاره ٔروان . پنج ستاره ٔ گردان ، تیر و ناهید و بهرام و برجیس و کیوان . عطارد و زهره و مریخ و مشتری و زحل . خمسه ٔ متحیره . کواکب متحیره . (برهان قاطع) : از هجر م...
-
بیچاره کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تمثال نصفي , شحاذ
-
سرگشته و بیچاره
فرهنگ گنجواژه
حیران.
-
بیچاره و بدبخت
فرهنگ گنجواژه
بخت برگشته.
-
بدبخت و بیچاره
فرهنگ گنجواژه
فقیر.
-
ذلیل و بیچاره
فرهنگ گنجواژه
بیچاره.
-
جستوجو در متن
-
inearth
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیچاره