کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیوگندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیوگندن
لغتنامه دهخدا
بیوگندن . [ ی َ / یُو گ َ دَ ] (مص ) بیوکندن . اوکندن . بیفکندن . بر وزن و معنی بیفکندن در همه ٔ معانی چه در لغت فارسی «فا» به «واو» تبدیل گردد. (برهان ). بیفکندن . (جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) : چون بچه ٔ کبوتر منقار سخت کردهموار کرد موی...
-
جستوجو در متن
-
بیوکندن
لغتنامه دهخدا
بیوکندن . [ ی َ / یُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیوگندن . اوکندن . افکندن . بیفکندن . (یادداشت مؤلف ) : چون بچه ٔ کبوتر منقار سخت کردهموار کرد موی و بیوکند موی زرد. ابوشکور.رجوع به اوکندن و مترادفات کلمه شود.
-
لفظ
لغتنامه دهخدا
لفظ. [ ل َ ](ع مص ) انداختن چیزی را. || از دهن بیرون افکندن . (منتهی الارب ). از دهان بیوگندن . (زوزنی ). از دهن بیفکندن . (ترجمان القرآن جرجانی ). || سخن گفتن . (منتهی الارب ). گفتن . (ترجمان القرآن جرجانی ). || بمردن . || سخت رنجیده و سختی دیده از ...