کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیوگرافی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیوگرافی
/biyog[e]rāfi/
معنی
شرححالنویسی؛ زندگینامه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تذکره، حسبحال، زندگینامه، شرححال
برابر فارسی
زندگینامه، سرگذشت، سرگذشت نامه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیوگرافی
واژگان مترادف و متضاد
تذکره، حسبحال، زندگینامه، شرححال
-
بیوگرافی
فرهنگ واژههای سره
زندگینامه، سرگذشت، سرگذشت نامه
-
بیوگرافی
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) کتابی که در آن زندگی نامه شخصیتی شرح داده شده باشد، سرگذشت ، شرح حال ، زندگی نامه . (فره ).
-
بیوگرافی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: biographie] biyog[e]rāfi شرححالنویسی؛ زندگینامه.
-
بیوگرافی
دیکشنری فارسی به عربی
سيرة ذاتية
-
جستوجو در متن
-
biobibliographic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیوگرافی
-
biogen
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیوگرافی
-
boyarism
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیوگرافی
-
biofeedback
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیوگرافی
-
biograph
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیوگرافی
-
biographize
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیوگرافی کردن
-
biobibliographical
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیوگرافی
-
biographically
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیوگرافی
-
nonbiographical
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غیر بیوگرافی