کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیوفتادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیوفتادن
لغتنامه دهخدا
بیوفتادن . [ دَ ] (مص ) افتادن . افتیدن . اوفتادن . رجوع به افتادن و مترادفات آن شود.- از پای بیوفتادن ؛ از پای افتادن . زمین گیر شدن . ناتوان گشتن : بیوفتادم از پای و کار رفت از دست ز کامرانی ماندم جدا و ناز و نعیم . سوزنی .- شمشیر از گردن کسی بیوف...
-
جستوجو در متن
-
تساقط
لغتنامه دهخدا
تساقط. [ ت َ ق ُ ] (ع مص ) بیوفتادن (زوزنی ). بیفتادن (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پی درپی افتادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تتابع سقوط چیزی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || خود را بر چیزی افکندن . || (آنندرا...
-
مسقط
لغتنامه دهخدا
مسقط. [ م َ ق َ ] (ع مص ) افتادن و سقوط کردن بر زمین . (از اقرب الموارد). بیوفتادن . (تاج المصادر بیهقی ). بیفتادن . (دهار) : از وقت لمعه ٔ فلق تا وقت مسقط شفق با طلایع مرگ به بازی درآمدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 394). || بیفتادن از چشم کسی و حقیر شد...
-
اوفتادن
لغتنامه دهخدا
اوفتادن . [ دَ ] (مص ) افتادن و از پا درآمدن . || دور شدن . (ناظم الاطباء) (برهان ). || ساقط شدن . (ناظم الاطباء). سقوط کردن : یکی بدید بکوی اوفتاده مسواکش ربود تا بردش باز جای و باز کده . عماره .- از دیده اوفتادن ؛ بی ارزش و منفور شدن : آن در دو رس...