کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیوسیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیوسیدن
/ba(i)yusidan/
معنی
۱. امید داشتن.
۲. توقع داشتن: ◻︎نکند میل بیهنر به هنر / که بیوسد ز زهر طعم شکر؟ (عنصری: ۳۶۶).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
covet, hope
-
جستوجوی دقیق
-
بیوسیدن
فرهنگ فارسی معین
(بَ دَ) (مص م .) 1 - انتظار داشتن . 2 - چشم داشتن . 3 - طمع داشتن .
-
بیوسیدن
لغتنامه دهخدا
بیوسیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) (از: بیوس + َیدن مصدری ) امید داشتن . (برهان ) (ناظم الاطباء). انتظار بردن . انتظار. چشم داشتن . چشمداشت . توقع. ترصد. امید داشتن . أمل . تأمیل . (یادداشت مؤلف ). تأمیل . (مجمل اللغة) : که بیوسد ز زهر طعم شکرنکند میل بی...
-
بیوسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پیوسیدن› [قدیمی] ba(i)yusidan ۱. امید داشتن.۲. توقع داشتن: ◻︎نکند میل بیهنر به هنر / که بیوسد ز زهر طعم شکر؟ (عنصری: ۳۶۶).
-
واژههای مشابه
-
مزد بیوسیدن
لغتنامه دهخدا
مزد بیوسیدن . [ م ُ ب ِ / ب ُ دَ ] (مص مرکب ) احتساب . (تاج المصادر بیهقی ). منتظر مزد شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
پیوسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعددی) [قدیمی] piyusidan = بیوسیدن
-
نابیوسیدن
لغتنامه دهخدا
نابیوسیدن . [ ب َ دَ] (مص منفی ) مقابل بیوسیدن . رجوع به بیوسیدن شود.
-
نابیوسیدنی
لغتنامه دهخدا
نابیوسیدنی . [ ب َ دَ ] (ص لیاقت ) مقابل بیوسیدنی . که قابل بیوسیدن نیست . که بیوسیدن را نشاید. رجوع به بیوسیدنی شود.
-
بیوسا
لغتنامه دهخدا
بیوسا. [ب َ ] (نف ) صفت دائمی از بیوسیدن . بیوسنده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بیوسیدن و بیوسان و بیوسنده شود.
-
طمع بستن
واژگان مترادف و متضاد
۱. امید داشتن، امیدوار بودن ۲. توقع داشتن، چشم داشتن، بیوسیدن
-
بیوسیدنی
لغتنامه دهخدا
بیوسیدنی . [ ب َ دَ ] (ص لیاقت ) درخور بیوسیدن . مقابل نابیوسیدنی . رجوع به نابیوسیدنی شود.
-
نابیوس
لغتنامه دهخدا
نابیوس . [ ب َ ] (ق مرکب ) ناگهان . فجاءة. بغتةً. (مقدمه ٔ جهانگشای جوینی ). رجوع به بیوسیدن و نابیوسان شود.
-
بیوسیده
لغتنامه دهخدا
بیوسیده . [ ب َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) مترقب . منتظر. مقابل نابیوسیده . رجوع به بیوسیدن و نابیوسیده شود.
-
پیوسیدن
لغتنامه دهخدا
پیوسیدن . [ دَ ] (مص ) بیوسیدن . چشم داشتن . امید داشتن : نکند میل بی هنر به هنرکه پیوسد ز زهر طعم شکر. عنصری .رجوع به بیوسیدن شود. || گمان و ظن بردن . (شعوری ج 1 ص 245). || صاحب آنندراج بمعانی سخت سوده و نزدیک ریختن شدن و کردن و سودن و پژمرده شدن و ...