کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیورد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیورد
لغتنامه دهخدا
بیورد. [ ] (اِخ ) نام مبارزی است که افراسیاب بمدد پیران ویسه فرستاد. (برهان ). و او را باورد نیز می گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). نام مبارزی است . (شرفنامه ٔ منیری ) : چو کاموس و منشور خاقان چین چو بیورد و چون شنگل پیش بین .فردوسی .
-
بیورد
لغتنامه دهخدا
بیورد. [ وَ ] (اِخ ) نام شهریست در خراسان مشهور به باورد. (برهان ). به ابیورد اشتهار دارد و آن را باورد نیز خوانند. (جهانگیری ). و رجوع به باورد و ابیورد شود.
-
بیورد
لغتنامه دهخدا
بیورد. [ وَ ] (اِخ ) نام یکی از سران سپاه یزدگرد اول : الان شاه و چون پهلوان سپاه چو بیورد و شکنان زرین کلاه .فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
شکنان
لغتنامه دهخدا
شکنان . [ ] (اِخ ) نام یک پهلوان ایرانی . (فرهنگ لغات شاهنامه ) : الان شاه و چون پهلوان سپاه چو بیورد و شکنان زرین کلاه .فردوسی .
-
ورد
لغتنامه دهخدا
ورد. [ وَ ] (پسوند) مزید مؤخر امکنه : سنگ ورد، زندورد، دیرالزندورد، بیورد، سهرورد،باماورد، اجورد، خرماورد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
کندر
لغتنامه دهخدا
کندر. [ ک ُ دَ ] (اِخ ) نام پادشاه سقلاب که به یاری افراسیاب آمد. (ناظم الاطباء) : ز سقلاب چون کندر شیرمردچو بیورد کاتی سپهر نبرد.فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 4 ص 919).
-
بیور
لغتنامه دهخدا
بیور. [ وَ / ب َ وَ] (اِخ ) مخفف بیوراسب . نام ضحاک ماران و او را بیورسب میخوانده اند و بتخفیف بیور خوانند لیکن صاحب فرهنگ به این معنی بفتح اول و ضم ثانی آورده است . (برهان ). بیورد. لقب ضحاک ، چه ده هزار اسب بر درگاه او موجود بود. (رشیدی ) (انجمن آر...