کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیه پیش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیه پیش
لغتنامه دهخدا
بیه پیش . [ ی َ ] (اِخ ) نام قدیم قسمتی از گیلان که شامل لاهیجان و نواحی آن میشده و سفیدرود فاصل میان آن دو قسمت بوده که قسمت دیگر را بیه پس میگفتند. این سوی رودیان . (یادداشت لغت نامه ). رجوع به بیه پس شود.
-
واژههای مشابه
-
بیِّه
لهجه و گویش گنابادی
biieh در گویش گنابادی یعنی بیایید معادل بیِّ در گویش گنابادی
-
بِیَه
لهجه و گویش تهرانی
بیا، بگیر: در هنگام بیلاخ دادن گویند.
-
بیَه
لهجه و گویش تهرانی
بیلاخ
-
بِیُه بِیُه
لهجه و گویش تهرانی
صدا کردن مرغ و کبوتر برای دان دادن
-
بیُه بیُه
لهجه و گویش تهرانی
صدای فراخواندن مرغها
-
بیاه بیاه،بیُه بیُه
لهجه و گویش تهرانی
صدای فراخواندن مرغها
-
روشکه بیه بمردون
واژهنامه آزاد
خیلی دوست دارم
-
جستوجو در متن
-
پیش
لغتنامه دهخدا
پیش . (پسوند) مزید مؤخر امکنه : آسیاب پیش . بیه پیش و بیه پس (از کلمه ٔ «بیا» فعل امر آمدن و «پیش »)،نام دو قسمت گیلان . رجوع به بیه پیش و بیه پس شود.
-
پیه پیش
لغتنامه دهخدا
پیه پیش . [ ی َ پی ] (اِخ ) بیه پیش . این سوی رود. قسمت شرقی سفیدرود در ناحیه ٔ گیلان که مرکز آن لاهیجان بود. رجوع به بیه پیش شود.
-
احمدخان
لغتنامه دهخدا
احمدخان . [ اَ م َ ] (اِخ ) (سلطان ) ابن سلطان حسن یکی از حکمرانان بیه پیش گیلان . رجوع به کتاب مازندران رابینو ص 107 و 149 شود.
-
هاشم
لغتنامه دهخدا
هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) (سلطان ...) از حکام تنکابن . وی در سال 910هَ . ق . بعد از کار کیا میرسیّد به حکومت تنکابن رسید. هاشم بر ضد برادر خود سلطان حسن که حکومت «بیه پیش » را غصب کرده بود شورید، ولی شکست یافت و میرحسین بن کارکیا یحیی کیا جانشین او شد. د...
-
بیابان
لغتنامه دهخدا
بیابان . (اِ مرکب ) پهلوی «ویاپان » ، سمنانی «بیه بون » ، سنگسری «بیه بن » ، سرخه ای «بیه ون » ، شهمیرزادی «بیه بون » ، بی آب و علف ، لاسگردی «بیه بن » گیلکی «بیابان » دشت و صحرا. صحرای بی آب و علف . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بفتح اول هم آمده است...