کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیهوده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بیهوده گوی
لغتنامه دهخدا
بیهوده گوی . [ دَ / دِ ] (نف مرکب ) بیهوده گو. هزال . بَذی ّ. هوب . هذاء: رجل هذاءة؛ مرد بسیار بیهوده گوی از بیماری یا خواب . صیغ؛ کذّاب بیهوده گوی سخن آرا. ابی العبر؛ بیهوده گوی فسوس کننده . (منتهی الارب ) : شاعر که دید با قد کاونجک بیهوده گوی و نحس...
-
بیهوده گویی
لغتنامه دهخدا
بیهوده گویی . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) صفت بیهوده گوی . تکلم بی معنی . هذیان . (ناظم الاطباء). هزل . (منتهی الارب ). فشار: هذاء؛ بیهوده گویی از بیماری و خواب . (منتهی الارب ). رجوع به بیهده گویی شود.
-
بیهوده کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] bihudekāri انجام کار بیهوده و بیفایده.
-
بیهوده گو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bihudegu کسی که سخنان بیمعنی و بیفایده بگوید؛ یاوهگو.
-
بیهوده گفتن
دیکشنری فارسی به عربی
تبجح
-
بیهوده گویی
دیکشنری فارسی به عربی
تبجح
-
سخن بیهوده
دیکشنری فارسی به عربی
تخريف
-
کار بیهوده
دیکشنری فارسی به عربی
سفاهة , مهزلة
-
بیهوده گی
دیکشنری فارسی به عربی
عبث
-
زحمت بیهوده
دیکشنری فارسی به عربی
مهزلة
-
بطور بیهوده
دیکشنری فارسی به عربی
متکبر
-
وقت را بیهوده گذراندن
دیکشنری فارسی به عربی
رغيف
-
بیهوده تلف کردن
دیکشنری فارسی به عربی
نفاية
-
بیهوده وقت گذراندن
دیکشنری فارسی به عربی
اغف , غمر
-
کار بیهوده کردن
دیکشنری فارسی به عربی
حيلة