کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیهقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
علی شافعی
لغتنامه دهخدا
علی شافعی . [ ع َ ی ِ ف ِ ] (اِخ ) ابن حسن شافعی . مشهور به بیهقی . رجوع به علی بیهقی (ابن حسن ...) شود.
-
علی ضریر
لغتنامه دهخدا
علی ضریر. [ ع َ ی ِ ض َ ] (اِخ ) ابن شاهک عصار ضریر بیهقی . رجوع به علی بیهقی (ابن شاهک ...) شود.
-
واایستدن
لغتنامه دهخدا
واایستدن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) واایستادن . رجوع به واایستادن شود. انتهاء. (تاج المصادر بیهقی ) . انقداع . (تاج المصادر بیهقی ) .
-
دجانة
لغتنامه دهخدا
دجانة. [ دُ ن َ ] (اِخ ) بیهقی . رجوع به ابودجانه فقیه بیهقی و تاریخ بیهق ص 146 شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن شافعی ، مشهور به بیهقی . رجوع به علی بیهقی (ابن حسن ...) شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن شاهک عصار ضریر بیهقی . رجوع به علی بیهقی (ابن شاهک ...) شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ع َ ] (اِخ ) ابن حسین بن علی بیهقی حنفی ، ملقب به علأالدین و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی بیهقی شود.
-
داهی شدن
لغتنامه دهخدا
داهی شدن . [ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دهو. (تاج المصادر بیهقی ). دهاة.دهاء. (تاج المصادر بیهقی ). زیرک شدن . نابغه شدن .
-
جمازگان
لغتنامه دهخدا
جمازگان . [ ج َم ْ ما زَ / زِ ] (اِ) ج ِ جمازه : بر جمازگان شکاری بسیار بغزنین آوردند. (تاریخ بیهقی ). دو هزارپیاده با سلاح تمام بر جمازگان ... (تاریخ بیهقی ). پیادگان درگاهی بیشتر بر جمازگان ... (تاریخ بیهقی ).
-
محمود وراق
لغتنامه دهخدا
محمود وراق . [ م َ دِ وَرْ را ] (اِخ ) مورخ معاصر سلطان محمود غزنوی است و تاریخ بیهقی میگوید: تاریخی کرده است از اول عالم تا سنه ٔ 409 هَ . ق . و از این سنه به بعد را بیهقی نوشته است . (تاریخ بیهقی ص 362).
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) بیهقی . صاحب برید ری بزمان مسعود غزنوی و برادر امیرک بیهقی . رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 474 شود.
-
اخزاء
لغتنامه دهخدا
اخزاء. [ اِ ] (ع مص ) خوار و رام کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || رسوا کردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ): اخزاه اﷲ؛ رسوا کناد خدای او را. || هلاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
بیفتیدن
لغتنامه دهخدا
بیفتیدن . [ ی ُ دَ ] (مص ) افتیدن . افتادن . اوفتادن . سقوط. (یادداشت مؤلف ). رجوع به افتادن شود: اندلاص ؛ بیفتیدن چیزی از دست . (تاج المصادر بیهقی ). تقوض ؛ بیفتیدن خانه . (تاج المصادر بیهقی ). انتفا؛ بیفتیدن موی از عضو. (تاج المصادر بیهقی ). تحسر؛...
-
هنا
لغتنامه دهخدا
هنا. [ هَِ ] (ع مص ) عطا دادن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
افشین
واژهنامه آزاد
دست و دلباز- نام شخصیتی در تاریخ بیهقی ( افشین وبودلف)