کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیهده گفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیهده گفتن
لغتنامه دهخدا
بیهده گفتن . [ هَُ دَ / دِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بیهوده گفتن .یافه گفتن . هذر. لغو گفتن . لاطائل گفتن : خاقانی اگر بیهده گفت از سر مستی مستی به ازو بیهده گوی تو ندیدم . خاقانی .تا عاقبةالامر... دست تعدی دراز کرد و بیهده گفتن آغاز. (گلستان ).
-
واژههای مشابه
-
بیهده سرای
لغتنامه دهخدا
بیهده سرای . [ هَُ دَ / دِ س َ ] (نف مرکب مرخم ) بیهوده سرای . که یاوه و ناراست سراید. سخنسرای بیهوده . یافه سرای : جز مدح شاه بیهده گوئیست شاعری هشتاد سال بس که بدی بیهده سرای . سوزنی .رجوع به بیهده و بیهوده شود.
-
بیهده گو
لغتنامه دهخدا
بیهده گو. [ هَُ دَ / دِ ] (نف مرکب ) مخفف بیهوده گوی : دلْتان خوش کرده ست دروغی که بگوینداین بیهده گویان که شما از فضلایید. ناصرخسرو.نمیرود که کمندش همی برد مشتاق چه جای پند نصیحت کنان بیهده گوست . سعدی .زبان ناطقه در وصف شوق او لال است چه جای کلک بر...
-
بیهده گوی
لغتنامه دهخدا
بیهده گوی . [ هَُ دَ / دِ ] (نف مرکب ) بیهوده گوی . بَذی ّ. بذی اللسان . هزال . هذار. یافه گوی . یاوه درای : خاقانی اگر بیهده گفت از سر مستی مستی به ازو بیهده گوی تو ندیدم . خاقانی .من از کجا و نصیحت کنان بیهده گوی حکیم را نرسد کدخدایی بهلول . سعدی ....
-
بیهده گویی
لغتنامه دهخدا
بیهده گویی . [ هَُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) بیهوده گویی . عمل بیهوده گوی . یاوه گویی . هزل : جز مدح شاه بیهده گوئیست شاعری هشتاد سال بس که بدی بیهده سرای . سوزنی .رجوع به بیهوده گوی شود.
-
جستوجو در متن
-
لاطائل
لغتنامه دهخدا
لاطائل . [ ءِ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) (از: لا به معنی نه + طائل به معنی هوده و فائده ) بیهوده . بیفائده . بیهده . ترهة. بی نفع. بی مزیتی . بی غنائی . بی خیر.- لاطائل گفتن ؛ بیهوده گفتن . حرف مفت زدن . جفنگ گفتن . || فرومایه . ناکس .- تطویل بلاطائل ...
-
لائیدن
لغتنامه دهخدا
لائیدن . [ دَ] (مص ) گفتن باشد لکن گفتنی نه بوجه چنانچه در هرزه لائیدن ، بیهده گفتن و هرزه لای ، هرزه گوی و هرزه لائی ، بیهده گوئی . برغست خائی ، ژاژخائی . یاوه سرای : رعد را ابر گفته اینش کفش وقت این لاف نیست هرزه ملای . انوری .آن خبیث از شیخ می لائ...
-
خامشی
لغتنامه دهخدا
خامشی . [ م ُ ] (حامص ) خاموشی . سکوت . (ناظم الاطباء)(اشتینگاس ). مخفف خاموشی . (آنندراج ). مختصر خاموش . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 385). حالت خاموش بودن . حالت ساکت بودن . حالت صامت بودن : ببخشیدش بدل بر مهربانی نمود از خامشی همداستانی ...
-
تشنیع زدن
لغتنامه دهخدا
تشنیع زدن . [ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) زشت گفتن . (آنندراج ) : ای تو قدیم میکده ، هم مستی و هم می زده تشنیعهای بیهده چون می زنی ای بدگهر. مولوی (از آنندراج ).چون جری کم آمدش در وقت چاشت زد بسی تشنیع او، سودی نداشت . مولوی .همچنین این ماجراها بازرفت باز...
-
دشنام
لغتنامه دهخدا
دشنام . [ دُ ] (اِ مرکب ) (از: دش = دژ، بد + نام ) لغةً به معنی اسم بد. در پهلوی ، دوشنام ، به معنی با نام بد، شهرت بد. (حاشیه ٔ معین بر برهان ). در اصل دشت نام است ، دُشت به معنی زشت و نام عبارت از القاب و خطاب . (غیاث ). نام زشت و فحش و سرزنش و طعن...
-
کلپتره
لغتنامه دهخدا
کلپتره . [ ک َپ َ رَ / رِ ] (اِ) سخنان بیهوده و زبون و بی معنی راگویند. (برهان ). به معنی حرفهای بیهوده آمده . (آنندراج ). بی معنی و بیهوده . (ناظم الاطباء). سخن پراکنده و بی معنی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : او ترا کی گفت کاین کلپتره ها را جمع کن...
-
گو
لغتنامه دهخدا
گو. (فعل امر) امراست از گفتن . بگو. خواه . خواهی . بگذار : ای نگارین ز تو رهیت گسست دلْش را گو به بخس و گو بگذار. آغاجی .بخندید صاحبدل نیکخوی که سهل است از این بیشتر گو بگوی . سعدی (بوستان ).- امثال : چه به من گو چه به در گو چه به خر گو . (امثال و ...
-
خائیدن
لغتنامه دهخدا
خائیدن . [ دَ ] (مص ) بدندان نرم کردن و جاویدن و جویدن . (برهان ) (نظام ).اِدغام ؛ خائیدن اسب لگام را. اضزاز. تَلویث ؛ انگشت خائیدن کودک . خَضد؛ خائیدن و بریدن چیزی تر را چون خیار و گزر و مانند آن . خَضم ؛ خائیدن به اقصای دندانها. جَدثَة؛ خائیدن گوشت...