کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بین الاصبعین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نیک بین
لغتنامه دهخدا
نیک بین . (نف مرکب ) که به نیکی های دیگران نظر کند و بدی ها را نادیده گیرد. مقابل عیب بین : نیک دل باش تا نیک بین باشی . (قابوسنامه ).جز این علتش نیست کآن خودپسندحسد دیده ٔ نیک بینش بکند. سعدی .یقین بشنو از من که روز یقین نبینند بد مردم نیک بین . سعد...
-
ذره بین
فرهنگ واژههای سره
ریزه بین، ریزبین
-
بین المللی
فرهنگ واژههای سره
جهانی، فرامرزی، میان کشور
-
بین النهرین
فرهنگ واژههای سره
میان رودان
-
بین المللی
فرهنگ واژههای سره
جهانی، فرامرزی، میان کشور
-
بین النهرین
فرهنگ واژههای سره
میان رودان
-
صورت بین
لغتنامه دهخدا
صورت بین . [ رَ ] (نف مرکب ) بیننده ٔ صورت . آنکه ظاهر را نگرد. آنکه معنی را درنیابد یا بدان توجه نکند. مقابل معنی بین . قشری : آنچه با صورت پرستان هری کردی عیان هیچ صورت بین ندارد ز آن معانی جز خبر. سنایی .هرکه ماه ختن و سرو روانت گویداو هنوز از قد ...
-
عبرت بین
لغتنامه دهخدا
عبرت بین . [ ع ِ رَ ] (نف مرکب ) عبرت گیر : هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان ایوان مدائن را آئینه ٔ عبرت دان . خاقانی .چو ما را چشم عبرت بین تباه است کجا دانیم کاین گل یا گیاه است .نظامی .
-
غراب بین
لغتنامه دهخدا
غراب بین . [ غ ُ ب ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غراب البین . رجوع به غراب البین شود : فغان از این غراب بین و وای اوکه در نوا فکندمان نوای او. منوچهری .غراب بین نیست جز پیمبری که مستجاب زود شد دعای او. منوچهری .غراب بین نای زن شده ست از آن سته شدم...
-
فال بین
لغتنامه دهخدا
فال بین . (نف مرکب ) کسی که فال میگیرد. طالعبین . رجوع به فال شود.
-
فراخ بین
لغتنامه دهخدا
فراخ بین . [ ف َ ] (نف مرکب ) کنایت از کسی که همه را یکسان بیند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : عشق فراخ بین را نازم که بی تفاوت از آب و خاک خم ریخت گل در بنای مسجد.واله هروی .
-
غیب بین
لغتنامه دهخدا
غیب بین . [ غ َ / غ ِ ] (نف مرکب ) آنکه غیب را بیند. بیننده ٔ غیب و نهان . رجوع به غیب شود : انبیا را داد حق تنجیم این غیب را چشمی بباید غیب بین .مولوی (مثنوی ).
-
باریک بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] bārikbin ۱. کنجکاو.۲. زیرک؛ باهوش.۳. موشکاف؛ دقیق: ◻︎ اجل چون به خونش برآورد دست / قضا چشم باریکبینش ببست (سعدی۱: ۱۴۱).
-
باطن بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی، فارسی، مقابلِ ظاهربین] [قدیمی] bātenbin آنکه به باطن کسی یا چیزی نظر کند و به ظاهر اکتفا نکند.
-
باغ بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] bāqbin بینندۀ باغ؛ آنکه به تماشای باغ برود: ◻︎ باغبین را چه غم که شاخ شکست / باغبان راست غصهای گر هست (اوحدی: ۵۴۳).