کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بینهبُری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
side camp
اردوی بینهبَری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] اردو یا محل استقرار شبانهروزی واحد بینهبَری
-
bucking saw
ارّۀ بینهبُری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ارّۀ مخصوص بریدن بینهها
-
integrated logging
بینهبَری جامع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] برداشت چوب برای تولید مجموعهای از محصولات در یک مرحله، بهمنظور دستیابی به بیشترین بازده تجاری با کمترین هزینه
-
hot logging
بینهبَری سریع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] انتقال بینه به کارخانه بلافاصله پس از قطع
-
بینهبَری کابلی زمینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ← بینهبَری بافهای زمینی
-
بینهبَری کابلی هوایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ← بینهبَری بافهای هوایی
-
jackpot
بینهبَری ناشیانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] هرنوع بینهبَری که بهصورت غیرفنی انجام شود
-
high-lead logging, high-lead cable logging
بینهبَری نیمهمعلق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] یکی از روشهای بینهبَری که در آن تنۀ درختان یا گِردهبینهها بهوسیلۀ بافههای هدایتشونده حمل میشوند و ممکن است در قسمتی از مسیر حمل در هوا معلق شوند
-
aerial logging
بینهبَری هوایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] یکی از روشهای بینهبَری که بهکمک وسایل نقلیۀ هوایی مانند بالگَرد یا بالون و بدون تماس با زمین صورت میگیرد
-
logging plan
طرح بینهبَری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] طرحی که در آن منطقۀ پیشبینیشده برای بهرهبرداری و زمان و مکان و چگونگی برداشت و تیمارهای موردنیاز تعیین میشود
-
بری
واژگان مترادف و متضاد
۱. ارضی، خاکی، زمینی ≠ بحری ۲. بیابانی
-
بری
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیزار، منزجر، متنفر ۲. تهی، دور، عاری، محترز، ۳. مصون ۴. بیگناه، پاک، مبرا
-
بری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: بَرِیء] bari ۱. بیگناه؛ پاک از گناه.۲. بیزار؛ دوری گزیننده.۳. برکنار؛ دور.
-
بری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بَرّ) [عربی. فارسی] barri ۱. مربوط به بَرّ؛ بیابانی.۲. [مقابلِ بحری] ساکن خشکی: جانوران بری.
-
بری
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . بری ء. ] (ص .) بی گناه ، مبرا، پاک . مق . گناهکار.