کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بینندگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بینندگی
لغتنامه دهخدا
بینندگی . [ ن َن ْ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی بیننده . نگرندگی . (ناظم الاطباء). دید. ابصار. || بصیرت . (ناظم الاطباء). عاقبت اندیشی . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
بینایی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) 1 - بینندگی ، بصیرت . 2 - قوة باصره .
-
بینش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر از دیدن) bineš ۱. بینایی؛ بینندگی.۲. بصیرت.۳. نگاه؛ نظر.
-
بینایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (زیستشناسی) bināy(')i ۱. بینا بودن؛ بینندگی.۲. بصیرت.۳. (اسم، حاصل مصدر) از حواس پنجگانه که وظیفهاش دیدن چیزها است و مرکز آن چشم است.
-
بینایی
لغتنامه دهخدا
بینایی . (اِ مرکب ) چشم . عین . (برهان ). رجوع به بینائی شود. || (حامص ) بینائی . دیده وری و بینندگی باشد. (برهان ). || قدرت دید. نیروی چشم . رجوع به بینائی شود. || بصیرت .
-
بشولش
لغتنامه دهخدا
بشولش . [ ب َ /ب ِ / ب ُ ل ِ ] (اِمص ) برهمزدگی و پریشانی . (از برهان ) (سروری ). بشولش مصدر آن است بشولیدن و بشولیده یعنی برهم زده و پریشان کرده و پریشان شده . (انجمن آرا) (آنندراج ). پریشانی و غمناک و المناک است . (شعوری ج 1 ورق 170). تشویش و پریشا...
-
نگرانی
لغتنامه دهخدا
نگرانی . [ ن ِ گ َ ] (حامص ) بینندگی . (فرهنگ فارسی معین ). نگران و ناظر بودن . || انتظار. چشم داشت . (از ناظم الاطباء). ترصد. (یادداشت مؤلف ). || اضطراب . دلواپسی .(ناظم الاطباء). تشویش . (فرهنگ فارسی معین ). || توقف . (ناظم الاطباء). تأمل . (فرهن...
-
نظارگی
لغتنامه دهخدا
نظارگی . [ ن َظ ْظا رَ / رِ ] (حامص ) بینندگی . مشاهده . (ناظم الاطباء). دیدن . (از برهان قاطع). نظر کردن . (از آنندراج ). || (ص نسبی ) نظرکننده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به شواهد ذیل معنی بعدی شود. || تماشاچی . تماشاگر : سلطان محمود... چون ب...
-
بینش
لغتنامه دهخدا
بینش . [ ن ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از دیدن . قدرت دید. بینائی . بصارت . (از آنندراج ) : من رسالات و دواوین و کتب سوخته ام دیده ٔ بینش این حال ضرر بگشائید. خاقانی .هرگاه که بینش تو گردد بکمال کوری خود آن زمان توانی دیدن . عطار.باد را بی چشم گر بینش ندادف...
-
بینائی
لغتنامه دهخدا
بینائی . (حامص ) بینایی . تیزی نظر. روشنائی چشم . (ناظم الاطباء). دید. نیروی باصره . روشنائی چشم . دید : هرگاه که زجاجیه کوچکتر شود بینائی ضعیف تر شود و بینائی باطل شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).شب صفت پرده ٔ تنهائی است شمع در او گوهر بینائی است . نظامی...
-
سر کشیدن
لغتنامه دهخدا
سر کشیدن . [ س َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) سر برداشتن . || ابا کردن . قبول ننمودن . (آنندراج ). امتناع کردن . نافرمانی کردن . روی گرداندن : درنگ آورد راستیها پدیدز راه هنر سر نباید کشید. فردوسی .که یارد گذشتن ز پیمان اوی دگر سر کشیدن ز فرمان اوی . فر...