کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیننده
/binande/
معنی
۱. تماشاگر؛ تماشاچی.
۲. [قدیمی] دارای توانایی دیدن؛ بینا.
۳. (اسم) [قدیمی] چشم: ◻︎ به بینندگان آفریننده را / نبینی، مرنجان دو بیننده را (فردوسی: ۱/۳).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تماشاگر، تماشاچی، ناظر، نظارهگر
۲. بینا، مبصر ≠ شنونده، مستمع
دیکشنری
beholder, viewer
-
جستوجوی دقیق
-
بیننده
واژگان مترادف و متضاد
۱. تماشاگر، تماشاچی، ناظر، نظارهگر ۲. بینا، مبصر ≠ شنونده، مستمع
-
بیننده
لغتنامه دهخدا
بیننده . [ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ، اِ) نگرنده . نظرکننده . آنکه بیند. شخص بینا. (برهان ). بینا و ناظر.(ناظم الاطباء). باصر. بینا. (یادداشت مؤلف ) : مر دیدار نیکو را چهار خاصیت است ، یکی آنکه روزخجسته کند بر بیننده و دیگر آنکه ... (نوروزنامه ).نگین تا...
-
بیننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) binande ۱. تماشاگر؛ تماشاچی.۲. [قدیمی] دارای توانایی دیدن؛ بینا.۳. (اسم) [قدیمی] چشم: ◻︎ به بینندگان آفریننده را / نبینی، مرنجان دو بیننده را (فردوسی: ۱/۳).
-
بیننده
دیکشنری فارسی به عربی
متفرج , مشاهد
-
واژههای مشابه
-
پیش بیننده
لغتنامه دهخدا
پیش بیننده . [ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) پیش بین . مقابل اول بین . آخربین . احتیاطکار. محتاط. دوربین . مآل اندیش : ببخشید یک بدره دینار زردبدان پرهنر پیش بیننده مرد.فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
نظاره گر
فرهنگ واژههای سره
بیننده
-
intermeddler
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیننده
-
intermediae
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیننده
-
interlaminated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیننده
-
interlaminate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیننده
-
interlain
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیننده
-
interdome
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیننده
-
interposers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیننده ها