کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیناییسنجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
optometry
بیناییسنجی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] آزمایش چشم و ساختارهای مربوط به آن برای کشف اختلالات بینایی و تجویز عدسیهای مناسب یا دیگر وسایل کمککننده به بینایی یا تمرینهای چشمی برای جبران کاستیهای دید
-
واژههای مشابه
-
بینایی
واژگان مترادف و متضاد
۱. دید، رویت ۲. باصره ۳. اطلاع، بصیرت، بینش، دانایی ≠ شنوایی
-
vision 1, sight 1
بینایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی، علوم تشریحی] حسی که ازطریق آن گیرندههای شبکیۀ چشم با دریافت نور بازتابیده از اشیای محیط پیرامون، آنها را بهصورت تصویر شناسایی میکند متـ . دید 3
-
بینایی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) 1 - بینندگی ، بصیرت . 2 - قوة باصره .
-
بینایی
لغتنامه دهخدا
بینایی . (اِ مرکب ) چشم . عین . (برهان ). رجوع به بینائی شود. || (حامص ) بینائی . دیده وری و بینندگی باشد. (برهان ). || قدرت دید. نیروی چشم . رجوع به بینائی شود. || بصیرت .
-
بینایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (زیستشناسی) bināy(')i ۱. بینا بودن؛ بینندگی.۲. بصیرت.۳. (اسم، حاصل مصدر) از حواس پنجگانه که وظیفهاش دیدن چیزها است و مرکز آن چشم است.
-
بینایی
دیکشنری فارسی به عربی
بصر , روية , عين , منظور , نظر
-
سنجی
لغتنامه دهخدا
سنجی . [ س ِ ] (اِخ ) حسین بن شعیب بن محمد سنجی در زمان خود یکی از فقهای مرو و شافعی مذهب بود. نسبت وی به سنج که از قرای مرو است میباشد. او راست : شرح فروع ابن حداد، شرح تلخیص ابن القاص و کتاب المجموع که غزالی در الوسیط از آن نقل کرده است . وفات وی ب...
-
سنجی
لغتنامه دهخدا
سنجی . [ س ِ ] (اِخ ) ده بزرگی است از قرای مرو. (ابن خلکان ج 1) (الانساب سمعانی ) (منتهی الارب ).
-
سنجی
لغتنامه دهخدا
سنجی . [ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برادوست بخش صوفای شهرستان ارومیه که دارای 123 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
سنجی
لغتنامه دهخدا
سنجی . [ س ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به سنج که قریه ای است در هفت فرسخی مرو. (الانساب سمعانی ).
-
visual field, field of vision
میدان بینایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] آن قسمت از فضا که چشم، درحالیکه با نگاه ثابت به جلو مینگرد، میبیند
-
visual transduction
ترارسانی بینایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] تبدیل انرژی نور به پیامهای عصبی
-
optic chiasma, chiasma opticum, optic chiasm, optic decussation
چلیپای بینایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی، علوم پایۀ پزشکی] محلی که در آن اعصاب بینایی بهصورت چلیپایی عبور میکنند