کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیناب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیناب
لغتنامه دهخدا
بیناب . (اِ) چیزهایی باشد که مردم را در حالت مکاشفه دیده میشود، و آن را بعربی معاینه میگویند. (برهان ). چیزهایی که مردم باصفا را در حالت مکاشفه دیده میشود که بعربی معاینه گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). چیزی که در حین مکاشفه دیده میشود و معاینه نیز گو...
-
جستوجو در متن
-
طیف
فرهنگ واژههای سره
بیناب
-
spectroscopy
فرهنگ لغات علمی
بیناب نمایی
-
طیف
واژگان مترادف و متضاد
۱. خشم، غضب ۲. جنون، دیوانگی ۳. پیکر خیالی، شبح، صورت موهوم ۴. وسوسه، خیال، وهم، توهم ۵. بیناب ۶. بدخیالی، بداندیشی
-
electron microprobe
ریزکاو الکترونی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] وسیلهای برای تجزیۀ شیمیایی که در آن از باریکۀ بسیار متمرکزی از الکترون برای برانگیختن و گسیل پرتوهای ایکس از نقطهای انتخابی در نمونۀ مشخصی استفاده شود؛ ترکیب شیمیایی نمونه را از روی بیناب پرتوهای ایکس معین میکنند
-
قلعه
لغتنامه دهخدا
قلعه . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بناجو بخش بنات شهرستان مراغه ، واقع در 10 هزارگزی جنوب بناب در مسیر راه ارابه رو بیناب به میاندوآب . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل مالاریائی است . دارای 73 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ صوفی چای...
-
اشعه
لغتنامه دهخدا
اشعه . [ اَ ش ِع ْ ع َ ] (ع اِ) ج ِ شعاع . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به شعاع شود. || اشعه درحکمت اشراق که پیروان آن هر چیز را به نور و ظلمت تقسیم میکنند و به انوار الهی و نور انوار قائلند، بسیار متداول است ، چون : اشعه ٔ نوری ، اشعه ٔ انوار...
-
معاینه
لغتنامه دهخدا
معاینه . [ م ُ ی َ ن َ / ی ِ ن ِ ] (از ع ، اِمص ) به چشم دیدن . رویاروی دیدن چیزی را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و از آن شرح کردن نباید که به معاینه حالت و حشمت ... دیده آمده است . (تاریخ بیهقی ). به نظاره ایستاده بودم و آنچه گویم از معاینه گویم ....
-
لطیف الدین
لغتنامه دهخدا
لطیف الدین . [ ل َ فُدْ دی ] (اِخ ) زکی مراغه ای . لطیف جهان و افضل گیهان و اصل او از مراغه بود، اما مولد و منشاء او در کاشغر اتفاق افتاد، از آن سبب ترکان تنگ چشم معانی که از خدر فکر او برون آمدند به جمال دلبری و کمال جان فزایی بودند و اگرچه لطایف اش...