کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیمویی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیمویی
مترادف و متضاد
طاسی، کچلی، کلی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیمویی
واژگان مترادف و متضاد
طاسی، کچلی، کلی
-
جستوجو در متن
-
کچلی
واژگان مترادف و متضاد
بیمویی، طاسی، کلی
-
مقوق
لغتنامه دهخدا
مقوق . [ م ُ ق َوْ وَ ] (ع ص ) آن که صلعه و جای موی سرش بزرگ و بسیار باشد. (منتهی الارب ). کسی که جای بیمویی سرش بزرگ باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).