کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیمه نامۀ فرست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بیمه(مخصوصا بیمه عمر)
دیکشنری فارسی به عربی
تامين
-
holiday insurance, travel insurance
بیمۀ مسافرتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] بیمهای برای جبران خسارات ناشی از حوادث و گم شدن وسایل و بیماری و سایر موارد مربوط به مسافران
-
بیمه کردن
لغتنامه دهخدا
بیمه کردن . [ م َ / م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بستن قرارداد با شرکت بیمه درباره ٔ جبران حوادث احتمالی و خطرهائی که ممکن است بشی ٔ متعلق بشخص یا خود او وارد آید.
-
بیمه کننده
لغتنامه دهخدا
بیمه کننده . [ م َ / م ِ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) شرکت یا بنگاهی که اشخاص و مؤسسات و اموال آنها را درمقابل خطرها و حوادث بیمه کند. رجوع به بیمه شود.
-
بیمه گذار
لغتنامه دهخدا
بیمه گذار. [ م َ / م ِ گ ُ ] (نف مرکب ) بیمه گذارنده . کسی که سرمایه یا کالا یا جان خود را نزد مؤسسه یا شرکت بیمه ، بیمه کند. (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بیمه شود.
-
بیمه گر
لغتنامه دهخدا
بیمه گر. [ م َ/ م ِ گ َ ] (ص مرکب ) بیمه کننده . رجوع به بیمه شود.
-
بیمه نامه
لغتنامه دهخدا
بیمه نامه . [ م َ / م ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) قرارداد یا سندی که در آن عقد بیمه و شرایط آن نوشته شده باشد. رجوع به بیمه شود.
-
بیمه گذار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) bimegozār کسی که جان یا مال خود را در نزد شرکتها یا بنگاههای بیمه، بیمه میکند.
-
بیمه گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) bimegar شرکتی که جان یا مال کسی را از خطرها و خسارات احتمالی بیمه کند.
-
بیمه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
امن (فعل ماض) , طمان
-
حق بیمه
دیکشنری فارسی به عربی
تامين
-
پول بیمه
دیکشنری فارسی به عربی
تامين
-
بیمه اتکایی
دیکشنری فارسی به عربی
تامين في عدة شرکات
-
بیمه مشترک
دیکشنری فارسی به عربی
تامين في عدة شرکات
-
بیمه نامه
دیکشنری فارسی به عربی
سياسة