کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیمزگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیمزگی
مترادف و متضاد
۱. بیطعمی
۲. بیذوقی
۳. خنکی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیمزگی
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیطعمی ۲. بیذوقی ۳. خنکی
-
واژههای همآوا
-
بی مزگی
لغتنامه دهخدا
بی مزگی . [ م َ زَ / زِ / م َزْ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی مزه . بی ذائقگی . (آنندراج ). بی طعمی . بی لذتی و طعم مکره و نفرت انگیز. (ناظم الاطباء). بی طعمی . صفت بی مزه . فقد یکی از طعمهای نه گانه . تفاهت . (یادداشت مؤلف ). شیخ الرئیس د...
-
جستوجو در متن
-
platitudinizing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گسترده کردن، بیمزه بودن، بیمزگی کردن، پیش پا افتادهکردن
-
platitudinize
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گسترده کردن، بیمزه بودن، بیمزگی کردن، پیش پا افتادهکردن
-
platitudinized
دیکشنری انگلیسی به فارسی
platitudinised، بیمزه بودن، بیمزگی کردن، پیش پا افتادهکردن
-
سلاخة
لغتنامه دهخدا
سلاخة. [ س َ خ َ ] (ع اِمص ) بیمزگی . یقال فیه «سلاخة». (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیمزگی . || گشنی . (ناظم الاطباء).
-
خنکی
واژگان مترادف و متضاد
۱. برودت، سردی، سرما ۲. خوشی، سعادت، نیکبختی ≠ گرمی ۳. لوسی، بیمزگی ۴. التهابزدا، گرمیزدا
-
دلاعت
لغتنامه دهخدا
دلاعت . [ دَ ع َ ] (ع اِمص ) بیمزگی مایل به شیرینی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
بی ذوقی
لغتنامه دهخدا
بی ذوقی . [ ذَ / ذُو ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی ذوق .بیمزگی . || بی سلیقگی . (ناظم الاطباء). || عدم قدرت احساس زیبائیها. مقابل باذوقی .
-
بدمزگی
لغتنامه دهخدا
بدمزگی .[ ب َ م َ زَ / زِ / ب َ م َزْ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) عدم لذت و بیمزگی . (آنندراج ). بدطعمی و بی لذتی . (ناظم الاطباء). || ناگوارایی . (فرهنگ فارسی معین ). || بمجاز، کنایه از سردمهری میان دوستان . (آنندراج ). برودت میان دوستان . (ناظم الاطباء)...
-
خنکی
لغتنامه دهخدا
خنکی . [ خ ُ ن ُ ] (حامص ) سردی . (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف ) : در مبادی فصل دی و اوایل زمستان و خنکیهای وی . (حبیب السیر ج 3). || برودت . سردی بین دو کس . (یادداشت بخط مؤلف ). || بیمزگی . یخی موجب زدگی . (یادداشت بخط مؤلف ). فلانی خیلی خنک...
-
شیت
لغتنامه دهخدا
شیت . (ص ) بیمزه . تفه . بیخوا. ویر. بی نمک . شیل . بی طعم . (یادداشت مؤلف ). || که چاشنی از ترشی و شیرینی و غیره ندارد. (یادداشت مؤلف ).- شیت شدن ؛ بیمزگی با شیرینی زننده پیدا کردن .- شیت و لیوه ؛ از اتباع است بمعنی لوس و نُنُر.بی ملاحت و بی نمک د...
-
طعم
لغتنامه دهخدا
طعم . [ طَ ] (ع اِ) شیرینی و تلخی و آنچه مابین آنهاست و ترشی و نمکینی در خوردنی و نوشیدنی . ج ، طُعوم . مزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چشش . یقال : لیس له طعم ٌ و ما هو بذی طعم . (منتهی الارب ). لذت . (غیاث اللغات ). آنچه حیوان یابد بوسیله ٔ ظاهر ر...