کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیلکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیلکی
لغتنامه دهخدا
بیلکی . [ ل َ ] (ص نسبی ) تیر که پیکان بیله دارد. (فرهنگ اسدی ).- تیر بیلکی ؛ تیری است که بیله یعنی پیکان سرپهن در آن درنشانده باشند. (از لغت نامه ٔ اسدی : بیله ). رجوع به بیله شود.
-
جستوجو در متن
-
زیرخسب
لغتنامه دهخدا
زیرخسب . [ خ ُ ] (نف مرکب ) در بیت زیر از سوزنی ظاهراً بمعنی زیرخواب آمده است : تو زیرخسب میره ٔ باسهل دیلمی من گرچه دیلمی نیم او را برادرم ترکانه بیلکی بتو در دیلمی سپوخت گویی مگر که میره ٔ باسهل دیگرم . سوزنی (دیوان خطی کتابخانه ٔ سازمان ص 141).رجو...
-
بیلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ بیل] ‹بیله، فیلک› [قدیمی] bilak نوعی پیکان پَهن یا دوشاخه: ◻︎ همان بیلزن مرد آلتشناس / کند بیلکش را به بیلی قیاس (نظامی۵: ۹۱۵)، ◻︎ وآن دل که در میان دو بیله به کین توست / در وی رسد ز قوس فلک زخم بیلکی (سوزنی: لغتنامه: بیله)
-
بیلک
لغتنامه دهخدا
بیلک . [ ل َ ] (اِ مصغر) بیل کوچک . (ناظم الاطباء). بیلچه . بیل خرد. || قسمی از تیر که آن را پیکان دوشاخی باشد و تارکش نیز گویند. نوعی از پیکان که آن را مانند بیل کوچکی سازند و آن راپیکان شکاری نیز گویند. مؤلف مؤیدالفضلا گوید این لغت هندی است لیکن ...
-
ترشیزوک
لغتنامه دهخدا
ترشیزوک . [ ت ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مهوید که در بخش حومه ٔ شهرستان فردوس و 27هزارگزی شمال خاوری فردوس و 3هزارگزی شمال راه مالرو عمومی گناباد به فردوس قرار دارد. کوهستانی و معتدل است و 158 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و زیره و ...
-
دبیلة
لغتنامه دهخدا
دبیلة. [دُ ب َ ل َ ] (ع اِ) سختی . یقال : دبلته الدبیله ؛ ای اصابته الداهیه . || ریش غربیلک . (منتهی الارب ). غلوله که بسبب علتی دیگر در بدن آدمی بهمرسد. قرحه ٔ بزرگ را گویند که او را غور بزرگ باشد و ریم کندبسیار. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). دُبَل . غربیل...
-
بیله
لغتنامه دهخدا
بیله .[ ل َ / ل ِ ] (اِ) خشکی و جزیره ای میان دریا و رودخانه . پیله . (برهان ) (ناظم الاطباء) (از جهانگیری ). زمین گشاده و خشک که میان دو شاخه آب بود. (شرفنامه ٔ منیری ). زمین خشک را گویند که در میان آب دریا و رودخانه واقع شود. (غیاث ) (از انجمن آرا)...