کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیلسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیلسته
/bilaste/
معنی
= پیلسته
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیلسته
فرهنگ فارسی معین
(لَ تِ) ( اِ.) وجب ، شبر.
-
بیلسته
لغتنامه دهخدا
بیلسته . [ ل َت َ / ت ِ ] (اِ) انگشتان دست . (برهان ) (جهانگیری ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ اوبهی ). مؤلف انجمن آرا نویسد: در برهان گوید بمعنی انگشتان دست است و در جهانگیری نیز به همین معنی آورده . حکیم اسدی گفته : به بیلسته سنبل همی دسته کردبه در نیز ب...
-
بیلسته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bilaste = پیلسته
-
جستوجو در متن
-
ستودان
لغتنامه دهخدا
ستودان . [ س ُ / س َ ] (اِ) عمارتی را گویند که بر سر قبر آتش پرستان سازند. (برهان ) (جهانگیری ). همان دخمه ٔ آتش پرستان است که بصورت چاهی بوده و استخوان مرده در آن جای میدادند. || گورستان و دخمه یعنی جایی که مرده را در آنجا گذارند. (برهان ). گورخانه ...