کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیل
/bil/
معنی
ابزار آهنی پهن با دستۀ چوبی بلند برای کندن زمین یا برداشتن گل و خاک.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
shovel, spade
-
جستوجوی دقیق
-
بیل
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) ابزاری دارای دسته بلند و صفحه ای پهن و قاشق مانند که برای جا به جا کردن خاک و گل به کار می رود.
-
بیل
لغتنامه دهخدا
بیل . (اِ) آلتی باشد آهنی که باغبانان و امثال ایشان زمین بدان کنند. (برهان ). آلتی سرپهن که تره کاران بدان کلوخ یکسوی کنند و زمین را بکاوند. (شرفنامه ٔ منیری ). آلتی است آهنی که سر آن پهن باشد بدان زمین را کاوند. (غیاث ) (آنندراج ). آلتی آهنین و پهن ...
-
بیل
لغتنامه دهخدا
بیل . (اِخ ) (کوه ...) میانه ٔ بلوک کازرون و بلوک کوه مره شکفت قرار دارد. (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
بیل
لغتنامه دهخدا
بیل . (اِخ ) (دریاچه ٔ ...) دریاچه ٔ بین . دریاچه ای در غرب سویس در ایالت برن در دامنه ٔ کوههای ژورا مشتمل بر سن پیر (سابقاً جزیره و اکنون شبه جزیره ) است که در 1765 م . روسو در آن اقامت داشت . بقایای آبراههای دریاچه ٔ بیل درموزه ٔ شهر بیل موجود است ...
-
بیل
لغتنامه دهخدا
بیل . (اِخ ) دهی است به سرخس و از آن ده اند: عصام بن وضاح و محمدبن احمدبن عمرویه و محمدبن حمدون بن خالد. (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
-
بیل
لغتنامه دهخدا
بیل . (اِخ ) دهی است به سند. (منتهی الارب ).
-
بیل
لغتنامه دهخدا
بیل . (اِخ ) ناحیه ای است در ری و از آن است عبداﷲبن حسن . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
-
بیل
لغتنامه دهخدا
بیل . [ ب ِ ] (اِخ ) ماری - هانری . نام مستعار استندال نویسنده ٔ فرانسوی (1783 - 1842 م .) در ارتش ناپلئون خدمت میکرد، و در لشکرکشی به ایتالیا و روسیه شرکت داشت . پس از سقوط ناپلئون ، به میلان رفت (1814 م .) و تا 1825 م . در آنجا زیست و به کارهای ادب...
-
بیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bil ابزار آهنی پهن با دستۀ چوبی بلند برای کندن زمین یا برداشتن گل و خاک.
-
بیل
دیکشنری فارسی به عربی
مجرف , مجرفة
-
بیل
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bâl/espardâr/ǰimbâl طاری: bal طامه ای: bal طرقی: bal/ balči کشه ای: bal نطنزی: bâl
-
واژههای مشابه
-
کج بیل
لغتنامه دهخدا
کج بیل . [ ک َ ] (اِ مرکب ) بیل سر کج که با آن چیزی را از گودالی که حفر شود برآورند و نیز مواد سوخت را در تنور و کوره ریزند. (فرهنگ فارسی معین ). بیل که قسمت دسته ٔ آن منحنی باشد.
-
هرزه بیل
لغتنامه دهخدا
هرزه بیل . [هََ زَ ] (اِخ ) هرزبیل . هرزویل . خرزویل . نام محلی است در نزدیکی منجیل . رجوع به خرزویل و هرزه ول شود.
-
کج بیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kajbil بیل سرکج برای کندن چاه یا هموار کردن زمین.