کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیقواره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیقواره
مترادف و متضاد
بدریخت، بدمنظر، زشت، ناجور، نامتناسب ≠ خوشقواره
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیقواره
واژگان مترادف و متضاد
بدریخت، بدمنظر، زشت، ناجور، نامتناسب ≠ خوشقواره
-
واژههای همآوا
-
بی قواره
لغتنامه دهخدا
بی قواره . [ ق َ رَ / رِ ] (ص مرکب ) (از: بی + قواره ) بی اندام . بداندام . (یادداشت مؤلف ). || ناقواره . پارچه و قماش که از قدر حاجت بیشتر یا کمتر است . پارچه که یا ناقص و یا زائد از جامه ٔ مقصود باشد. (یادداشت مؤلف ).- بی قواره بریدن ؛نه باندازه...
-
جستوجو در متن
-
خوشقدوقامت
واژگان مترادف و متضاد
خوشقدوبالا، خوشهیکل، خوشاندام، بلندبالا، خوشقواره ≠ بدقواره، بیقواره
-
خوشفرم
واژگان مترادف و متضاد
۱. شکیل، چشمنواز، زیبا ۲. خوشتراش، خوشساخت ≠ بدشکل، بیقواره، بدفرم
-
خوشهیکل
واژگان مترادف و متضاد
برازنده، خوشاندام، خوششکل، خوش قدوقامت، شکیل، موزون ≠ بدهیکل، بیقواره
-
بدهیکل
واژگان مترادف و متضاد
بدترکیب، بدشکل، بدمنظر، بیقواره، زشت ≠ خوشهیکل، خوشاندام، جمیل، جمیله
-
بیتناسب
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیقواره، بیمورد، ناجور، ناهمگن ≠ متناسب ۲. ناسازگار، ناهماهنگ
-
نامتناسب
واژگان مترادف و متضاد
بیجا، بیقواره، نابجا، ناشایسته، نامتجانس، نامناسب، ناهماهنگ ≠ متناسب، هماهنگ
-
ناجور
واژگان مترادف و متضاد
آشفته، بیتناسب، بیقواره، ضد، مخالف، مختلف، ناباب، نابرابر، ناجنس، نادرست، ناسازگار، نامرتب، نامناسب، ناهماهنگ، ناهمتا، ناهمجور، ناهمساز، ناهمسان، ناهمگون، نایکسان ≠ یکسان
-
بدشکل
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدترکیب، بدریخت، بیریخت، بدگل، بدترکیب، بدقواره، بیقواره، بدسیما، زشت، زشترو، کریهالمنظر ≠ خوشترکیب، خوشگل، وجیه ۲. بدنما ≠ خوشنما
-
بی شاخ و دم
لغتنامه دهخدا
بی شاخ و دم . [ خ ُ دُ ] (ص مرکب ) (از: بی + شاخ + و + دم ) صفتی غول را یا مردی ضخم اندام و بیقواره را. || که شاخ و دم ندارد. رجوع به غول بی شاخ و دم شود.
-
چفته شکل
لغتنامه دهخدا
چفته شکل . [چ َ ت َ / ت ِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) کج و چوله . کج و معوج . آن کس که اندام و هیکلی ناراست و بیقواره و ناموزون دارد. چفته بالا و چفته پیکر. منحنی شکل : لنگ و لوک و چفته شکل و بی ادب سوی او میغیژ و او را میطلب . مولوی .رجوع به چفته و چفته ب...
-
ریخت
لغتنامه دهخدا
ریخت . (مص مرخم ، اِمص ) ریختن : ریخت و پاش . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ) ژست . هیأت . شکل . هیکل . قیافه . صورت . و در آن نظر به تمام حجم نیز هست : چرا به این ریخت درآمده اید؟ (یادداشت مؤلف ). شکل و قیافه . اندام . (فرهنگ فارسی معین ). هیأت . وض...