کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیعلاج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیعلاج
مترادف و متضاد
بدخیم، بیدرمان، شفاناپذیر، لاعلاج، درمانناپذیر، علاجناپذیر ≠ درمانپذیر، علاجپذیر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیعلاج
واژگان مترادف و متضاد
بدخیم، بیدرمان، شفاناپذیر، لاعلاج، درمانناپذیر، علاجناپذیر ≠ درمانپذیر، علاجپذیر
-
واژههای همآوا
-
بی علاج
لغتنامه دهخدا
بی علاج . [ ع ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + علاج ) بی درمان .که چاره ندارد. که درمانش نشود. رجوع به علاج شود.
-
جستوجو در متن
-
علاجناپذیر
واژگان مترادف و متضاد
بیدرمان، بیعلاج
-
بىاِلاج
لهجه و گویش بختیاری
bi elâj بىعلاج، درمانناپذیر.
-
طغرای تبریزی
لغتنامه دهخدا
طغرای تبریزی . [ طُ ی ِ ت َ ] (اِخ ) وی را ملاطغرا نیز میخوانده اند. صاحب تذکره ٔ نصرآبادی آرد: شخصی میگفت که مشهدی است . در هند میباشد. در نظم و نثر کمال قدرت دارد چنانکه منشآت او به نظر فقیر رسید طورش غرابتی دارد در کمال پاکی و کلامش مرغوب و خیالات...