کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیعت گرفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیعت گرفتن
معنی
( ~. گِ رِ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) عهد و پیمان از کسی گرفتن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیعت گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گِ رِ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) عهد و پیمان از کسی گرفتن .
-
بیعت گرفتن
لغتنامه دهخدا
بیعت گرفتن . [ ب َ / ب ِ ع َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) عهد و پیمان از کسی گرفتن . پیمان اطاعت ستدن از کسی . (ناظم الاطباء) : و عم خود [ محمد امین ] سلیمان را بنشاند و او بیعت از همه سپاه و رعیت بگرفت . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
-
واژههای مشابه
-
بیعت شکستن
واژگان مترادف و متضاد
پیمانشکستن، نقضعهد کردن، پیمانشکنی کردن
-
بیعت شکستن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شِ کَ تَ) [ ع - فا. ] (مص م .) پیمان شکستن ، بر هم زدن قرارداد.
-
بیعت بستن
لغتنامه دهخدا
بیعت بستن .[ ب َ / ب ِ ع َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بیعت کردن . بیعت رفتن . عهد و پیمان و سازش و موافقت کردن . (آنندراج ) : صمصام الدوله را از قلعه بیرون آوردند و برامارت او بیعت بستند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 287).بسته با کلک او قضا بیعت گفته با رای او ق...
-
بیعت رفتن
لغتنامه دهخدا
بیعت رفتن . [ ب َ / ب ِ ع َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) بسته شدن بیعت . بیعت بستن و بیعت کردن . (آنندراج ) : نسبتی دارد همانا زلف او با چشم من بیعتی رفته ست گویا هر دو را با یکدگر.معزی نیشابوری .
-
بیعت شکستن
لغتنامه دهخدا
بیعت شکستن . [ ب َ / ب ِ ع َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) نقض کردن بیعت . برگشتن از بیعت : از ملکان ، عهد تو هرکه شکست از نخست مذهب باطل گرفت بیعت داور شکست .انوری .
-
بیعت قوبا
لغتنامه دهخدا
بیعت قوبا. [ ] (اِخ ) بعقوبا. بعقوبة. بنا به گفته ٔ حمداﷲ مستوفی این شهر را دختری ازتخم کسری «قوبا» نام ساخت و «بیعت قوبا» خواند. بمرور زمان بعقوبا شد. (نزهةالقلوب ص 42). رجوع به بعقوبا و بعقوبة و ترجمه ٔ سرزمینهای خلافت شرقی ص 68 شود.
-
بیعت کردن
لغتنامه دهخدا
بیعت کردن . [ ب َ / ب ِ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با کسی عهد کردن و دست دادن . (ناظم الاطباء). دست دادن بعلامت اطاعت . (یادداشت مؤلف ) : از ایران بر او کرد بیعت سپاه درم داد یکساله از گنج شاه . فردوسی .چون این بیعت بکردم با من [ طاهر ] صد هزار سوار و ...
-
بیعت نامه
لغتنامه دهخدا
بیعت نامه . [ ب َ / ب ِ ع َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ٔ متضمن بیعت . عهدنامه . پیمان اطاعت : نامه بیاوردندو بر آن واقف شدند در معنی تعزیت و تهنیت نبشته بودند در آخر این قصه نبشته آید این نامه و بیعت نامه تابر آن واقف شده آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ...
-
اقرار و بیعت
فرهنگ گنجواژه
بیعت.
-
اعلا م رسمی بیعت از طرف متحد یا متفقی نسبت به پادشاه
دیکشنری فارسی به عربی
ولاء
-
جستوجو در متن
-
تعلق گرفتن
لغتنامه دهخدا
تعلق گرفتن . [ ت َ ع َل ْ ل ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) اتصال و ارتباط داشتن . پیوستگی داشتن : سعی نکنم در شکست هیچ چیز که بیعت به آن تعلق گرفته . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316). و خدا چنانکه داناست بر آنکه من آن را بگردن گرفته ام داناست بر آنکه من وفا خوا...