کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیعانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیعانه
/bey'āne/
معنی
پولی که خریدار در موقع معامله به فروشنده میدهد تا پس از تحویل گرفتن کالا باقی پول را بدهد؛ سبغانه؛ پیشبها.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پیشپرداخت، پیشمزد، ربون، سبقانه، مساعده
برابر فارسی
پیش پرداخت
دیکشنری
deposit, earnest, prepayment, upfront
-
جستوجوی دقیق
-
بیعانه
واژگان مترادف و متضاد
پیشپرداخت، پیشمزد، ربون، سبقانه، مساعده
-
بیعانه
فرهنگ واژههای سره
پیش پرداخت
-
بیعانه
فرهنگ فارسی معین
(بِ نِ) (اِمر.) پول پیش ، پولی که خریدار پیش از خرید به فروشنده می دهد.
-
بیعانه
لغتنامه دهخدا
بیعانه . [ ب َ / ب ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) (از: بیع عربی + َانه ٔ فارسی ) پول کمی که در هنگام خرید متاعی دهند تا پس از تحویل گرفتن متاع مابقی پول را بدهند. سبغانه . (ناظم الاطباء). پیش مزد را گویند که به عربی سلم خوانند. (آنندراج ). قسمتی از بهای شی...
-
بیعانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، فارسی] bey'āne پولی که خریدار در موقع معامله به فروشنده میدهد تا پس از تحویل گرفتن کالا باقی پول را بدهد؛ سبغانه؛ پیشبها.
-
بیعانه
دیکشنری فارسی به عربی
جدية , وعد
-
واژههای مشابه
-
بیعانة
لغتنامه دهخدا
بیعانة. [ ب َ ن َ ] (ع اِ) عُرْبان (و قد یبدل العین همزة)، اُربان . عُرْبون . عُرُبون . اءُربون . (منتهی الارب ). کلاة. کالی ٔ. مسکان . بیعانه . (منتهی الارب ). رجوع به بیعانه شود.
-
رسید بیعانه
دیکشنری فارسی به عربی
حافظة الاوراق
-
جستوجو در متن
-
بِیونه
لهجه و گویش بختیاری
beyuna بیعانه.
-
earnest money
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیعانه، پیش بها
-
پیشپرداخت
واژگان مترادف و متضاد
بیعانه، پیشبها، مساعده ≠ تتمه
-
اربون
لغتنامه دهخدا
اربون . [ اُ ] (ع اِ) بیعانه . بیعانه ای که قبل از تسلیم متاع بفروشنده دهند. پیش مُزد. ربون . اُربان .
-
مساعده
واژگان مترادف و متضاد
آرمون، بیعانه، پیشپرداخت، پیشمزد، تقاوی