کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیعار و بی درد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیعار و بی درد
فرهنگ گنجواژه
تنپرور.
-
جستوجو در متن
-
پادرد
لغتنامه دهخدا
پادرد. [ دَ ] (اِ مرکب ) نقرس . درد پای . و درد مفصل در پای .
-
مستوجع
لغتنامه دهخدا
مستوجع. [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) آنکه درد نماید و درد ندارد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
دل درد
لغتنامه دهخدا
دل درد. [ دِ دَ ] (اِ مرکب ) درد دل . درد شکم . شکم درد. قُداد. مَغص . || شکایت . غم و اندوه .
-
وهمة
لغتنامه دهخدا
وهمة. [ وَ م َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث وهم . (منتهی الارب ). رجوع به وهم شود. || ناقه ٔ رام فربه توانا. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || درد زه و درد ولادت . (غیاث اللغات ).
-
بادبندی
لغتنامه دهخدا
بادبندی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل بادبند. عملی که معزمان کنند برای رفع و معالجه ٔ پاره ای بیماریها مانند نزله و درد چشم و درد دندان و غیره که گمان میکردند از باد تولید شود. عمل بستن اوجاع و دردها با اوراد و ادعیه و جز آن .
-
آنفلوانزا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: influenza] ‹انفلوانزا› (پزشکی) 'ānfo(e)lānzā بیماری ویروسی واگیردار حاد دستگاه تنفسی که با عوارضی مانندِ التهاب مخاط بینی، حلق، تب، سرفه، درد پهلو، سینهدرد، سردرد، درد عضلانی و استخوانها بهخصوص دست، پا، و کمر بروز میکند.
-
کمادة
لغتنامه دهخدا
کمادة. [ ک ِ دَ ] (ع اِ) کِماد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جامه پاره ای که گرم کرده بر جای درد نهند تا درد آن بیاساید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کماد شود.
-
چهارشاخ ماندن
لغتنامه دهخدا
چهارشاخ ماندن . [ چ َ / چ ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از حرکت نتوانستن و بازماندن از جنبش است به سبب درد شدید و سخت اعضا... بی حرکت ماندن است که از شدت درد کمر یا درد پشت ناشی شود. جنبیدن نتوانستن از کمر به بالا به علت درد کمر یا شخ شدن اعصاب . (یادداشت ...
-
مازه درد
لغتنامه دهخدا
مازه درد. [ زَ / زِ دَ ] (اِ مرکب ) درد پشت را گویند، چه مازه استخوان پشت است و به این معنی در چند نسخه به حذف آخر نوشته شده بود که «مازه در» باشد، اﷲ اعلم . (برهان ). درد پشت را گویند. (آنندراج ). مازه در. کمردرد که به تازی وجعالورک گویند. (ناظم الا...
-
دردچین
لغتنامه دهخدا
دردچین . [ دَ ] (نف مرکب ) دردچیننده . چیننده ٔ درد. آنکه درد را برمیدارد. (ناظم الاطباء). مونس و غمخوار. (آنندراج ). کسی که آرزو کند درد و بلای کسی دیگر بدو اصابت کند و فدای او گردد. غمخوار و دلسوز : بدین آسمانی زمین توام ز چینم ولی دردچین توام . نظ...
-
طلق
لغتنامه دهخدا
طلق . [ طَ ] (ع اِ) درد. || درد زه . درد زادن . (مهذب الاسماء). درد زه که در حین زادن زنان را پیدا میشود. (منتخب اللغات ) : همچنین در طلق آن باد ولادگر نپاید بانگ درد آید که داد. مولوی .آنچه میدانست تا پیدا نکردبر جهان ننهاد رنج طلق و درد.مولوی .
-
دردآشنا
لغتنامه دهخدا
دردآشنا. [ دَ ش ْ / ش ِ ] (ص مرکب ) آشنا و مأنوس با درد. معتاد به درد و رنج . (ناظم الاطباء). واقف و آگاه به سختی و شدت و ناملایم : سخت می ترسم چو برگ لاله گردد داغدارگوش گل از ناله ٔ دردآشنای بلبلان .صائب (از آنندراج ).
-
شیصة
لغتنامه دهخدا
شیصة. [ ص َ ] (ع اِ) یکی شیص . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شیصة و شیصاء و شیش و صیص به یک معنی است . (از المعرب جوالیقی ذیل ص 217). رجوع به مترادفات کلمه شود. || درد دندان یا درد شکم . (منتهی الارب ). || نوعی از ماهی . (منتهی الارب ) (از اقر...