کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیطار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیطار
/beytār/
معنی
= دامپزشک
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بیطر، دامپزشک، دستورپزشک
دیکشنری
veterinarian
-
جستوجوی دقیق
-
بیطار
واژگان مترادف و متضاد
بیطر، دامپزشک، دستورپزشک
-
بیطار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بَیطار، معرب، مٲخوذ از یونانی] [قدیمی] beytār = دامپزشک
-
بیطار
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ معر. ] (ص .) دامپزشک . ج . بیاطره .
-
بیطار
لغتنامه دهخدا
بیطار. [ ب َ ] (اِخ ) الشیخ محمد بهاءالدین . او راست نقد عین المیزان و آن ردی است بر میزان الجرح و التعدیل جمال الدین قاسمی . (از معجم المطبوعات ).
-
بیطار
لغتنامه دهخدا
بیطار. [ ب َ ] (ع اِ) (از بطر بمعنی کفانیدن ریش ) طبیب چهارپایان . (غیاث ). پچشگ ستور. (دهار) (مهذب الاسماء). طبیب چارپایان . (آنندراج ). ستورپزشک (در پهلوی ). دام پزشک . (از لغات مصوب فرهنگستان ). پزشک چاروا. آنکه ستور راعلاج کند. معالج دواب . پزشک ...
-
بیطار
دیکشنری فارسی به عربی
طبيب بيطري
-
بیطار
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: beytâl طاری: --------- طامه ای: timârgar طرقی: beytâl کشه ای: --------- نطنزی: ---------
-
واژههای مشابه
-
ابن بیطار
لغتنامه دهخدا
ابن بیطار. [ اِ ن ُ ب َ ] (اِخ ) ابومحمد عبداﷲبن احمد،ضیاءالدین بن بیطار. از مردم مالَقه ٔ اندلس . حشاش و گیاه شناس معروف . نزد چند تن حشایشی و نباتی مشهور و بالخاصه ابوالعباس اشبیلی مقدمات این علم فراگرفت و به بیست سالگی در تجسس ادویه ٔ مفرده بشمال ...
-
جستوجو در متن
-
بیطاری
لغتنامه دهخدا
بیطاری . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوبی است از بیطار. (انساب سمعانی ). رجوع به بیطار شود.
-
بیطره
لغتنامه دهخدا
بیطره . [ ب َ / ب ِ طَ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) (مأخوذ از بیطرة تازی ) پزشکی ستور. بیطاری . دانش بیطار. کار بیطار. فعل بیطار. علم بیطار. (یادداشت مؤلف ).
-
دامپزشک
واژگان مترادف و متضاد
بیطار، بیطر
-
چشمپزشک
واژگان مترادف و متضاد
کحال ≠ بیطار
-
طبيب بيطري
دیکشنری عربی به فارسی
دامپزشک , بيطار