کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیش از حد قیمت گذاردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
hyperactivity
بیشفعالی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] فعالیت حرکتی بیشازحد همراه با بیقراری و پاسخ شدید
-
hyperpolarization
بیشقطبش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] منفیتر شدن پتانسیل غشا نسبت به حالت استراحت متـ . بیشقطبیدگی
-
بیشقطبیدگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ← بیشقطبش
-
hyperpolarized
بیشقطبیده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ویژگی غشایی که دچار بیشقطبیدگی شده باشد
-
superchlorination
بیشکلرزنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] فرایند کلرزنی با غلظت بالا در تصفیۀ آب
-
overdose
بیشمصرفی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد، روانشناسی، علوم دارویی] مصرف بیشازحد دارو یا مواد اعتیادآور که به مشکلات جدی سلامتی یا مرگ منجر میشود
-
بیشورآمدن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ← ورآمدن اضافی
-
overproved
بیشورآمده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ویژگی خمیری که براثر فعالیت زیاد مخمر بیشازحد معمول ور آمده باشد
-
بیش تر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (ص تف .) افزون تر، زیادتر.
-
موش بیش
لغتنامه دهخدا
موش بیش . (اِ مرکب ) نام جانوری است . خوارزمشاهی گوید: جانوری است او را موش بیش گویند خوردن آن مضرت بیش بازدارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و رجوع به بیش موش شود.
-
بیش خوردن
لغتنامه دهخدا
بیش خوردن . [ خوَرْ/خُرْدَ ] (مص مرکب ) پر خوردن . بسیار خوردن : بیش خوردن قوی کند گردن لیک زیرک شوی ز کم خوردن .سنائی .
-
بیش بالغ
لغتنامه دهخدا
بیش بالغ. [ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به بیشبالق و بیش بالیغ و شدالازار ص 506 شود.
-
بیش بقا
لغتنامه دهخدا
بیش بقا. [ بی ب َ ] (ص مرکب ) با بقای بیشتر. بیشتر در بقا. بیش در جاویدانی بودن : پیش وجود همه آیندگان بیش بقای همه پایندگان .نظامی .
-
بیش بها
لغتنامه دهخدا
بیش بها. [ بی ب َ ] (ص مرکب ) پربها.(یادداشت مؤلف ). مقابل کم بها. ثمین . قیمتی . غالی . پرقیمت . گران بها. (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). مقابل ارزان . مقابل رخیص : ده پاره یاقوت سرخ و ده تخت جامه ٔ بیش بها... نزدیک وی فرستاد. (تاریخ سیستان ). و ...
-
بیش بهایی
لغتنامه دهخدا
بیش بهایی . [ بی ب َ ] (حامص مرکب ) پرارزشی . گرانبهایی . قیمتی بودن .