کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیش ازحد اراسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
hyperextension
بیشکشش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] کشش شدید یا بیشازحد یک اندام یا بخشی از آن
-
overtide
بیشکِشَند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی، ژئوفیزیک] یک جزء هماهنگ کِشَندی (harmonic tidal constituent) در آب کمعمق که سرعت آن مضربی از سرعت یکی از اجزای اصلی نیروی کِشَندزا است
-
superchlorination
بیشکلرزنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] فرایند کلرزنی با غلظت بالا در تصفیۀ آب
-
overdose
بیشمصرفی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد، روانشناسی، علوم دارویی] مصرف بیشازحد دارو یا مواد اعتیادآور که به مشکلات جدی سلامتی یا مرگ منجر میشود
-
بیشورآمدن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ← ورآمدن اضافی
-
overproved
بیشورآمده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ویژگی خمیری که براثر فعالیت زیاد مخمر بیشازحد معمول ور آمده باشد
-
overvoltage, overpotential
بیشولتاژ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ولتاژی بیشتر از حد متعارف یا ازپیشتعیینشده که سامانه برای عمل کردن به آن نیاز دارد
-
hypervitaminosis
بیشویتامینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] وضعیتی غیرعادی ناشی از دریافت بیشازحد یک یا چند ویتامین
-
overconvergence
بیشهمگرایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] خصوصیت یک سری توانی که دنبالۀ مجموعهای جزئی آن دارای زیردنبالهای است که با حوزهای بزرگتر از حوزۀ همگرایی سری همگرا است
-
بیش تر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (ص تف .) افزون تر، زیادتر.
-
موش بیش
لغتنامه دهخدا
موش بیش . (اِ مرکب ) نام جانوری است . خوارزمشاهی گوید: جانوری است او را موش بیش گویند خوردن آن مضرت بیش بازدارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و رجوع به بیش موش شود.
-
ماروشی بیش
لغتنامه دهخدا
ماروشی بیش . [ ] (اِ) به شیرازی «اِشخیص » را گویند. (از مخزن الادویه ). و رجوع به اشخیص [ اِ ] شود.
-
بیش خوردن
لغتنامه دهخدا
بیش خوردن . [ خوَرْ/خُرْدَ ] (مص مرکب ) پر خوردن . بسیار خوردن : بیش خوردن قوی کند گردن لیک زیرک شوی ز کم خوردن .سنائی .
-
بیش بالغ
لغتنامه دهخدا
بیش بالغ. [ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به بیشبالق و بیش بالیغ و شدالازار ص 506 شود.
-
بیش بالیغ
لغتنامه دهخدا
بیش بالیغ. (اِخ ) (از: بیش یا بش «ترکی » بمعنی پنج + بالیغ یا بالق «ترکی -مغولی » بمعنی شهر یا قلعه که اغلب در جزء اسامی شهرها می آید) نام شهری بود در ختای مغربی از فرهنگ وصاف . (آنندراج ). کرسی ایغور است و از آن رو که آن پنج محله داشته به بیش بالیغ ...