کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیشپرورد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بیش
دیکشنری فارسی به عربی
اکثر
-
بیش بیش
لغتنامه دهخدا
بیش بیش . [ش ِ ] (ق مرکب ) فزون فزون . بسیار بسیار : بیش بیش آرزو که بود مرابا کم کم بسر نمی آمد.خاقانی .
-
عرب پرورد
لغتنامه دهخدا
عرب پرورد. [ ع َ رَ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) عرب پرورده . تربیت کرده و ساخته ٔ دست عرب . به دست عرب فرهنگ و ادب گرفته : کان بیابانی عرب پروردکار ملک عجم نداند کرد.نظامی .
-
گل پرورد
لغتنامه دهخدا
گل پرورد. [ گ ُ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) روغن گل پرورد؛ روغنی که به گل آمیخته دارند، خوشبوی کردن گیسو یا تن را.
-
myotrophic
ماهیچهپرورد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] 1. مربوط به افزایش وزن ماهیچهها 2. مربوط به ماهیچهپروردگی
-
methanotroph
متانپرورد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] هر اندامگانی که قادر به دگرگشت متان باشد متـ . متاندوست methanophilic
-
methylotroph
متیلپرورد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] ریزاندامگانی که نیاز خود به کربن و انرژی را از دگرگشت ترکیبات یککربنۀ حاوی گروه متیل یا از ترکیباتی که حاوی دو یا چند گروه متیل هستند و بهطور مستقیم به یکدیگر متصل نشدهاند، تأمین میکند
-
photoorganotroph
نورآلیپرورد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] نورپروردی که منبع تأمین الکترون آن مادۀ آلی است
-
photolithotroph
نورکانیپرورد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] نورپروردی که منبع تأمین الکترون آن مادۀ معدنی است
-
hypotrophic
کمپرورد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] دارای کمپروردگی یا مربوط به آن
-
نعمت پرورد
لغتنامه دهخدا
نعمت پرورد. [ ن ِ م َ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) نعمت پرورده . به ناز و نعمت پرورانده شده . اهل تنعم . نازپرورده : ای آنکه نداری خبری از هنر من خواهی که بدانی که نیم نعمت پرورد.علی بن الیاس .
-
نمک پرورد
لغتنامه دهخدا
نمک پرورد. [ ن َ م َ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) نمک پرور. نمک پرورده . رجوع به نمک پرورده شود.
-
غم پرورد
لغتنامه دهخدا
غم پرورد. [ غ َ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) آنکه پیوسته در غم و اندوه باشد. غم پرور : در باغچه ٔ عمر من غم پروردنه سرو نه سبزه ماند نه لاله و وردبر خرمن ایام من از غایت دردنه خوشه نه دانه ماند نه کاه و نه گرد.خاقانی .
-
dystrophic
دُشپرورد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] دارای دُشپروردگی یا مربوط به آن
-
آفتاب پرورد
لغتنامه دهخدا
آفتاب پرورد. [ پ َ وَ ] (ن مف مرکب ) آفتاب پرورده . آنکه در آفتاب نهاده باشند تخمیر یا قوام آمدن را : شرابی که آفتاب پرورده باشد لطیف تر و زودگوارتر از همه ٔ شرابها بود. (نوروزنامه ).