کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیشمایهگذاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
hypercathexis
بیشمایهگذاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] در نظریۀ روانکاوی، فزونی انرژی روانی صرفشده بر یک موضوع
-
واژههای مشابه
-
cathexis
مایهگذاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] در نظریۀ روانکاوی، صرف انرژی روانی بر روی موضوعهای مختلف، مانند آرزو، خیال، افراد، هدف، فکر، گروه اجتماعی و خویشتن
-
بیش
واژگان مترادف و متضاد
افزون، بسیار، زیاد، غالب، متجاوز ≠ کم
-
بیش
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [پهلوی: vēš] biš افزونتر؛ بسیارتر؛ فراوانتر.
-
بیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bēš] (زیستشناسی) biš گیاهی بسیارسمّی با برگهایی شبیه برگ کاهو یا کاسنی و ریشۀ غدهای سفت که اندرون آن سیاه است؛ هلاهل؛ اجلگیاه.
-
بیش
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ق .) افزون ، زیاد.
-
بیش
لغتنامه دهخدا
بیش . (اِ) نام بیخی است مهلک و کشنده شبیه به ماه پروین . گویند هر دو از یک جا رویند. (برهان ) (از انجمن آرا). بیخ گیاهی است بغایت زهر قاتل . (رشیدی ). گیاهی سمی و مهلک و شبیه به گیاه زنجبیل که در هندوستان روید. (ناظم الاطباء). گیاهی باشد چون زنجبیل د...
-
بیش
لغتنامه دهخدا
بیش . (اِخ ) وادی است شیرناک در راه یمامه . بیشة و بِئْشة مثله . (منتهی الارب ). از نواحی یمن است و دره ای است که در آن شهری بنا گردیده که آن را ابوتراب میگفتند. (از معجم البلدان ).
-
بیش
لغتنامه دهخدا
بیش . (ص ، ق ) زیادتی و افزونی . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). زیادت . زیاده . بَس . بسیار. افزون . فزون . علاوه .مقابل کم . وَس . کثیر. (یادداشت مؤلف ) : بودنی بود می بیار اکنون رطل پر کن مگوی بیش سخون . رودکی .پس بیش مشنوان سخن باطل کسی کز شارس...
-
بیش
لغتنامه دهخدا
بیش . (ع اِ) نوعی گیاه ناشناخته در مغرب . یا گیاهی است که در کوهستانهای غرناطه روید. (از دزی ج 1 ص 135). || حفره ای که جهت کاشتن گیاه بیش بکار رود. (از دزی ج 1 ص 135).
-
بیش
لغتنامه دهخدا
بیش . [ ب َ ] (اِخ ) موضعی است و در آن کانها است . (منتهی الارب ).
-
بیش
دیکشنری فارسی به عربی
اکثر
-
بیش بیش
لغتنامه دهخدا
بیش بیش . [ش ِ ] (ق مرکب ) فزون فزون . بسیار بسیار : بیش بیش آرزو که بود مرابا کم کم بسر نمی آمد.خاقانی .
-
ego cathexis
مایهگذاری آنمن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] در نظریۀ روانکاوی، تمرکز انرژی روانی بر خویشتن و تلقی کردن آنمن خود بهعنوان موضوع دوست داشتن