کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیشَه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیشَه
لهجه و گویش بختیاری
biša بیشه.
-
واژههای مشابه
-
بیشه
واژگان مترادف و متضاد
۱. اجم، جنگل، جنگلزار، کنام، نیزار، نیستان ۲. بیدزار، بیدستان
-
بیشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vīšak] biše ۱. نیستان؛ نیزار.۲. جنگل کوچک.۳. جای پردرخت.۴. (موسیقی) نوعی ساز بادی از خانوادۀ نی.
-
thicket
بیشه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] پوشش گیاهی متراکمی از درختان کوتاه و درختچهها و بوتهها
-
بیشه
فرهنگ فارسی معین
(ش ِ) [ په . ] ( اِ.) 1 - نیزار، نیستان . 2 - جنگل کوچک .
-
بیشه
لغتنامه دهخدا
بیشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) زمینی غیرمزروع که درختان و نی و دیگر رستنیها در آنجا تنگ درهم آمده و صورت حصاری بخود گرفته است . بعربی اجم گویند. (برهان ). جنگل . (رشیدی ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). اجمة. (زمخشری ). ایکة. (ترجمان القرآن ). خفیة. عرین . عر...
-
بیشه
لغتنامه دهخدا
بیشه . [ش َ ] (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔ بارفروش . عده ٔ قری 20،مساحت حدود سه فرسنگ ، مرکز کلمیدان ، حد شمالی بلوک نصرکلا، شرقی بلوک تالارپی ، جنوبی بلوک بالاتجن و بلوک گنج افروز و غربی شهر بارفروش . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به سفرنامه ٔ رابینو ص 48 و ...
-
بیشه
لغتنامه دهخدا
بیشه . [ش ِ ] (اِخ ) محلی در 495هزارگزی طهران میان قارون و سپیددست و آنجا ایستگاه ترن است . (یادداشت مؤلف ).
-
بیشة
لغتنامه دهخدا
بیشة. [ ش َ ] (اِخ ) از اعمال مکه پایین یمن . فاصله ٔ آن تا مکه پنج مرحله است . (از معجم البلدان ).
-
بیشة
لغتنامه دهخدا
بیشة. [ ش َ ] (اِخ ) از دیار بنی سلول و در آن بطنهایی از خثعم و هلال و سواءةبن عامربن صعصعة و سلول و عقیل و ضباب و قریش اند. (از معجم البلدان ).
-
بیشة
لغتنامه دهخدا
بیشة. [ ش َ ] (اِخ ) بیش . بئشة. وادیی است شیرناک به یمن . و این کلمه ٔ فارسی را ابناء فارس بدانجا برده اند. (منتهی الارب ). مأسده ای در راه یمامه . وادیی از اودیه ٔ یمن . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به بیش شود.
-
بیشة
لغتنامه دهخدا
بیشة. [ ش َ ] (اِخ ) دهیست از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان . 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
بیشة
لغتنامه دهخدا
بیشة. [ ش َ ] (اِخ ) فرعی از قحطان از عسیر از قبائل حجاز. (از معجم قبائل العرب ).
-
بیشة
لغتنامه دهخدا
بیشة. [ ش َ ] (اِخ ) موضعی است میان مکه و مصر. (از معجم البلدان ).