کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیشه سار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پنج بیشه
لغتنامه دهخدا
پنج بیشه . [ پ َ ش َ ] (اِخ ) موضعی در جنوب غربی آب گرم .
-
بیشه ٔ تمیشه
لغتنامه دهخدا
بیشه ٔ تمیشه . [ ش َ ی ِ ت َم ْ می ش َ ] (اِخ ) نام قدیمی بیشه ٔ نارون در تبرستان . (از انجمن آرا) : ز آمل گذر سوی تمیشه کردنشست اندر آن نامور بیشه کرد. فردوسی (از انجمن آرا).و رجوع به بیشه ٔ نارون شود.
-
بیشه ٔ نارون
لغتنامه دهخدا
بیشه ٔ نارون . [ ش َ ی ِ نارْ وَ ](اِخ ) نام محلی بوده در تبرستان که در عهود قدیم آنرا بیشه ٔ تمیشه میگفته اند. (انجمن آرا) : که از بیشه ٔ نارون تا بچین سواران جنگند و شیران کین . فردوسی .منوچهر با قارن رزم زن برون آمداز بیشه ٔ نارون . فردوسی .از ایر...
-
بیشه بان
لغتنامه دهخدا
بیشه بان . [ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بیشه وان . (یادداشت مؤلف ). غَیّاض . (مهذب الاسماء). رجوع به بیشه وان شود.
-
بیشه بند
لغتنامه دهخدا
بیشه بند. [ ش ِ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهات کوهسار، تابع هزارجریب در مازندران . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 123).
-
بیشه پرورد
لغتنامه دهخدا
بیشه پرورد. [ ش َ / ش ِ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) بیشه پرورده . تربیت شده در بیشه . که در بیشه از کودکی به رشد رسیده باشد : برآمد تند شیری بیشه پروردکه از دنبال میزد بر هوا گرد.نظامی .
-
بیشه زرد
لغتنامه دهخدا
بیشه زرد. [ ش َ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شیب کوه (زاهدان ) واقع در بخش مرکزی شهرستان فسابا 124 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
بیشه سر
لغتنامه دهخدا
بیشه سر. [ ش ِ س َ ] (اِخ ) از بلوکات ساری و اشرف . عده ٔ قری 12، مساحت 12 فرسخ ، مرکز کوقنا، حد شمالی اسفورد شورات ، شرقی بندرجز، جنوبی دودانگه و غربی علی آباد و در آنجا نیشکر زراعت شود. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابی...
-
بیشه سوز
لغتنامه دهخدا
بیشه سوز. [ ش َ / ش ِ ] (نف مرکب )(از: بیشه + سوز، مخفف سوزاننده ) که بیشه را بسوزاند. سوزاننده ٔ بیشه . به آتش کشنده ٔ بیشه : بیا ساقی آن آب اندیشه سوزکه گر شیر نوشد شود بیشه سوز.حافظ.
-
بیشه شیر
لغتنامه دهخدا
بیشه شیر. [ ش ِ شی ] (اِخ ) از آثاردوره ٔ صفوی در شهر اسپاهان است . (یادداشت مؤلف ).
-
بیشه کلا
لغتنامه دهخدا
بیشه کلا. [ ش َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهات «دودانگه ٔ» هزارجریب مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 123).
-
بیشه وان
لغتنامه دهخدا
بیشه وان . [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) بیشه بان . غَیّاض . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بیشه بان شود.
-
سیا بیشَه
لهجه و گویش بختیاری
siâ-biša سیاه بیشه (نام جنگل و منطقهاى درلرستان).
-
کوچک بیشه محله
لغتنامه دهخدا
کوچک بیشه محله . [ چ ِ ش ِ م َ ح َل ْ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دابو که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 265 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
ده بیشه بالا
لغتنامه دهخدا
ده بیشه بالا. [ دِه ْ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زیدون بخش حومه ٔ شهرستان بهبهان . واقع در 36هزارگزی جنوب بهبهان . دارای 104 تن سکنه است . راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).