کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیسکویت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیسکویت
/biskuvit/
معنی
نوعی نان شیرینی ترد، نازک، خشک، و سبکوزن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
biscuit, cookie
-
جستوجوی دقیق
-
بیسکویت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: biscuit] biskuvit نوعی نان شیرینی ترد، نازک، خشک، و سبکوزن.
-
biscuit
بیسکویت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سراميک] بدنهای که پخت شده ولی لعاب داده نشده است
-
بیسکویت
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) نوعی شیرینی که خشک و کم وزن است .
-
بیسکویت
دیکشنری فارسی به عربی
بسکويت , کوکي
-
واژههای مشابه
-
biscuit firing
پخت بیسکویت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سراميک] پخت بدنههای سرامیکی پیش از لعاب دادن
-
ship biscuit, hard bread, hard tack/ hardtack, pilot bread
بیسکویت کشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] نوعی بیسکویت سفت با ماندگاری طولانی و مواد مغذی که در شناورها از آن در شرایط اضطراری استفاده میکنند
-
جستوجو در متن
-
soda biscuit
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیسکویت سودا، بیسکویت دارای سودا و شیر ترش
-
casterless
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیسکویت
-
biscuitmaker
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیسکویت
-
biscot
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیسکویت
-
cookies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیسکویت ها
-
vineless
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیسکویت
-
bayberries
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیسکویت