کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیست و هفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیست و هفت
لغتنامه دهخدا
بیست و هفت . [ ت ُ هََ ] (عددمرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) بیست به اضافه ٔ هفت . شماره ٔبعد از بیست وشش و قبل از بیست وهشت . سبعة و عشرون .
-
واژههای مشابه
-
بیست بیست
لغتنامه دهخدا
بیست بیست . (ق مرکب ) بیستگان . بیست تا بیست تا. به دسته های بیست تائی : دخترکان بیست بیست خفته بهر سوپهلو بنهاده بیست بیست بپهلو.منوچهری .
-
بیست یک
لغتنامه دهخدا
بیست یک . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب )از بیست یکی . یک بیستم . نصف عشر. (یادداشت مؤلف ).
-
عدد بیست
دیکشنری فارسی به عربی
عشرون
-
کنه بیست
واژهنامه آزاد
نام روستایی قدیمی در استان خراسان
-
twenty four hour chip
مژدک بیستوچهارساعته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] ← مژدک رونما
-
twenty-foot equivalent unit
واحد بیستپایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] واحد اندازهگیری معادل یک بارگُنج بیستپایی که از آن برای شمارش بارگُنجها بر روی کشتی یا پایانههای بارگُنج استفاده میشود اختـ . واب TEU
-
icosahedral symmetry
تقارن بیستوجهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] ساختار هندسی متقارن برخی ویروسها که به شکل بیستوجهی منتظم است
-
21-centimeter line, H I line, neutral hydrogen line
خط بیستویک سانتیمتر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] خط طیفی گسیلشده از اتم هیدروژن خنثی یا جذبشده در آن با بسامد 1420 مگاهرتز متـ . خط هیدروژن hydrogen line
-
جستوجو در متن
-
هفت
لغتنامه دهخدا
هفت . [ هََ ] (عدد، ص ، اِ) عددی است معروف . (برهان ). نماینده ٔآن در ارقام هندسیه 7 و در حساب جُمَّل «ز» باشد. (یادداشت مؤلف ). از میان اعداد شماره ٔ هفت از دیرباز مورد توجه اقوام مختلف جهان بوده ، اغلب در امور ایزدی و نیک و گاه در امور اهریمنی و ش...
-
هفت خاک
لغتنامه دهخدا
هفت خاک . [ هََ ] (اِ مرکب ) اقالیم سبعه . هفت اقلیم . (یادداشت مؤلف ). رجوع به «هفت آب و خاک » و «هفت رقعه ٔ ادکن » شود.
-
هفت گوهران
لغتنامه دهخدا
هفت گوهران . [ هََ گ َ / گُو هََ ] (اِ مرکب ) هفت گوهر. هفت فلز : این هفت گوهران گدازان راسقراط بازبست به هفت اختر. ناصرخسرو.رجوع به هفت فلز و هفت گوهر و اَجساد شود.
-
هفت و چهار
لغتنامه دهخدا
هفت و چهار. [ هََ ت ُ چ َ ] (اِ مرکب ) کنایه از هفت ستاره و چهارطبع. (از مؤید الفضلاء). کنایه از هفت سپهر و چهارعنصر. (انجمن آرا).