کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیسامانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیسامانی
واژگان مترادف و متضاد
-
واژههای همآوا
-
بی سامانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bisāmāni ۱. بینظمی.۲. بینوایی.۳. بیخانمانی.
-
بی سامانی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .)1 - بی ترتیبی .2 - درویشی . 3 - بی خانمانی .
-
بی سامانی
لغتنامه دهخدا
بی سامانی . (حامص مرکب ) بی نظمی . بی انتظامی . (یادداشت مؤلف ). بی ترتیبی . بی نظامی . خلل . اختلال . (یادداشت مؤلف ). || بی معیشتی . درویشی و مفلسی . (ناظم الاطباء). بی ساز وبرگی . || بی خانمانی . دربدری : ور به بسطام شدن نیز ز بی سامانیست پس سرا...
-
جستوجو در متن
-
شاپور
لغتنامه دهخدا
شاپور. (اِخ ) ابن شهریاربن قارن بن شروین . از آل باوند، شاخه ٔ کیوسیه است که از سال 45 تا 397 هَ . ق . در مازندران فرمانروایی داشتند. مدت پادشاهیش کوتاه بود. (مازندران و استرآباد، ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 180). در تاریخ طبرستان آمده است : «اسفهبد شهر...