کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیزه
لغتنامه دهخدا
بیزه . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان مزینان بخش داورزن شهرستان سبزوار است و 758 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
بیزه
لغتنامه دهخدا
بیزه . [ زَ / زِ ] (اِ) آلت بیختن . قیاساً از کلمه ٔ بیز که مفرد امر حاضر بیختن است با «هَ» علامت اسم آلت . چون کلمه ٔ مناسبی در اول این حرف درآید از آن اسم آلت توان ساخت . (یادداشت مؤلف ).
-
بیزه
لغتنامه دهخدا
بیزه . [ زِ ] (اِخ ) ژرژ. آهنگساز فرانسوی متولد بسال 1838 م . در پاریس و متوفی بسال 1875 م . در کنسرواتوار پاریس تحصیل کرد و در 1857 م . جایزه ٔ بزرگ رم را برد. مصنف «صیادان مروارید» و «دختر زیبای پرت » و «کارمن » که شاهکارهایی است مشحون از حیات و سم...
-
واژههای مشابه
-
بیزَه
لهجه و گویش بختیاری
biza وِیار، میل شدید به خوردن چیزى.
-
واژههای همآوا
-
بیضه
واژگان مترادف و متضاد
تخم، خایه، خصیه
-
بیضه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بَیضَة] beyze ۱. (زیستشناسی) هریک از دو غدۀ ترشحکنندۀ هورمونهای جنسی مهرهداران که در یک کیسه قرار دارند و اسپرماتوزوئید میسازند؛ خایه.۲. (زیستشناسی) تخم؛ تخممرغ.۳. [مجاز] میانۀ هرچیز؛ مرکز: بیضهٴ اسلام.〈 بیضه نهادن (برآوردن):...
-
بیضه
فرهنگ فارسی معین
(بَ یا بِ ض ِ یا ضَ) [ ع . بیضة ] (اِ.) 1 - تخم مرغ . 2 - خایه ، خصیه . 3 - کلاهخود. ؛ ~در کلاه داشتن کنایه از: رسوا شدن ، مفتضح شدن .
-
بیضه
لغتنامه دهخدا
بیضه . [ ب َ / ب ِ ض َ / ض ِ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از بیضة تازی بمعنی خاگ و خایه ٔ حیوانات . (ناظم الاطباء). و با لفظ افکندن وانداختن و بر سنگ زدن و دادن و نهادن و کشیدن مستعمل است . (آنندراج ). هر یک از دو غده ای که در حیوان نرهست و کار آنها تولید نط...
-
بیضه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: xâya / toxm طاری: xâya طامه ای: xâye / toxm طرقی: xâya کشه ای: xâya نطنزی: xâya
-
بیزَه
لهجه و گویش بختیاری
biza وِیار، میل شدید به خوردن چیزى.