کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیزرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیزرة
لغتنامه دهخدا
بیزرة. [ ب َ زَ رَ ] (ع اِ مص ) بازداری . (از دزی ج 1 ص 135).- اصحاب البیزرة ؛ بازداران . (دزی ج 1 ص 135). رجوع به بیزر شود.- علم البیزرة ؛ علمی است که درباره ٔ پرندگان گوشتخوار و راه نگاهداری و نیرو و ضعف آنها بر صید و تیمارداری آن گفتگو میکند. (از ...
-
بیزرة
لغتنامه دهخدا
بیزرة. [ ب َ زَ رَ ] (ع اِ) عصای سطبر دلنگ . چماق . بیزارة. ج ، بَیازِر. (یادداشت مؤلف ). عصای ستبر. (ناظم الاطباء). رجوع به بیزارة شود.
-
واژههای همآوا
-
بیزرت
لغتنامه دهخدا
بیزرت . [ زِ ] (اِخ ) بنزرت . شهری در ساحل شمالی تونس . بندرگاه و پایگاه دریایی آن کنار مدیترانه و کنار دریاچه ٔ بنزرت قرار دارد با جمعیت 44681 تن . متوالیاً در تصرف فنیقیها، کارتاژیها، رومیان و دولت بیزانس بود. در 41 هَ . ق . مسلمانان آن را گرفتند س...
-
بیذرة
لغتنامه دهخدا
بیذرة. [ ب َ ذَ رَ ] (ع مص ) تبذیر. (از لسان العرب ). رجوع به تبذیر شود.
-
جستوجو در متن
-
بیزارة
لغتنامه دهخدا
بیزارة. [ ب َ رَ ] (ع اِ) عصای بزرگ . ج ، بَیازِر. (از اقرب الموارد). بیزرة. رجوع به بیزرة شود.
-
دگنگ
لغتنامه دهخدا
دگنگ . [ دَ گ َ ن َ ] (ترکی ، اِ) چماق کلفت . چوب بلندقطور. چوبی سطبر که روستائیان با آن گاه نزاع یکدیگر را زنند. بیزره . (یادداشت مرحوم دهخدا) : نسوان زندیه که قریب پنجاه کس بودند هر یک دگنگی بدست گرفته خود را به صندوقها و مفرشهای اشیاء رسانیده بضرب...
-
بیرزد
لغتنامه دهخدا
بیرزد. [ زَ ] (اِ) بیرزه . بیرزی . بیرژه . صمغی باشد مانندمصطکی ، سبک و خشک و بوی تیز دارد. و طبیعت آن گرم وخشک است و مانند عسل صافی . علاج عرق النساء و نقرس کند و حیض را براند و بچه ٔ مرده از شکم بیندازد و در مرهمها نیز داخل کنند و معرب آن بارزد باش...