کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیری
لغتنامه دهخدا
بیری . (اِ) فرش و گستردنی . (از برهان ). فرش وگستردنی و رختخواب . (انجمن آرا) (آنندراج ). بستر. فراش . فرش و مسند و هر چیز گستردنی . (ناظم الاطباء).
-
بیری
لغتنامه دهخدا
بیری . [ ری ی ] (اِخ ) نام جد ابوبکر احمدبن عبداﷲبن ابی الفضل بن سهل بن بیر واسطی که بصورت نسبت آمده . (از انساب سمعانی ).
-
بیری
لغتنامه دهخدا
بیری . [ ری ی ] (ص نسبی ) منسوبست به بیرة، شهری از بلاد مغرب . (از انساب سمعانی ).
-
واژههای مشابه
-
علی بیری
لغتنامه دهخدا
علی بیری . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن یوسف بیری حلبی ، ملقّب به علاءالدین . ادیب و نویسنده بود و در سال 743 هَ . ق . متولد شد و عهده دار نوشته های سری «یلبغا ناصری » نایب حلب گشت ، وچون الملک الظاهر بر یلبغا خشم گرفت و او را به قتل رساند، این علی...
-
بیری رئیس
لغتنامه دهخدا
بیری رئیس .[ ری رَ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن احمد قرمانی شود.
-
جستوجو در متن
-
biri
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیری
-
beri
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیری
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن یوسف بیری حلبی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی بیری شود.
-
علی حلبی
لغتنامه دهخدا
علی حلبی . [ ع َ ی ِ ح َ ل َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن یوسف بیری حلبی ، ملقّب به علاءالدین . رجوع به علی بیری شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبیدبن فضل بن سهل بن بیری . محدث است .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن احمد قربانی معروف به بیری رئیس . وی متن وقایه ٔ صدرالشریعه ٔ اول را بترکی نظم کرده . وفات وی به سال 972 هَ . ق . بوده است . (کشف الظنون ).
-
زادنفروخ
لغتنامه دهخدا
زادنفروخ . [ دَ ف َرْرو ] (اِخ ) ابن بیری الکسکری کاتب و مترجم عهد اموی است که در خدمت حجاج بن یوسف ثقفی بود. سعید نفیسی در «آثار و احوال رودکی » بنقل از اسطخری آرد: هنگامی که شاهفرند دختر یزدجرد (پس از فتح خراسان ) به بردگی بنزد حجاج فرستاده شد با و...
-
پیری بیک قاجار
لغتنامه دهخدا
پیری بیک قاجار. [ ب َ ک ِ ] (اِخ ) از سرداران سپاه صفوی در جنگ شرور. (ترجمه ٔ تاریخ ادبیات ادوارد براون «از سعدی تا جامی » ج 3 ص 463). و رجوع به بیری بیک قجر در حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 463 و 464 شود.