کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیرون رفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیرون رفتن
لغتنامه دهخدا
بیرون رفتن . [ رَف ْ ت َ ] (مص مرکب ) برون رفتن . خارج شدن . خروج . مقابل درآمدن و دخول : باری ما از این شهر بیرون رویم تا مگر ما بنمیریم . (ترجمه ٔ تفسیر طبری ). دوات و کاغذ پیش من بنهاد و خود از خرگاه بیرون رفت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 130).همه دور ...
-
واژههای مشابه
-
بیرون رَوِش،بیرون رَوی
لهجه و گویش تهرانی
اسهال
-
بیرون آمدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خارجشدن، خارج گشتن، ظاهر شدن ۲. روییدن، سرزدن ≠ خشکیدن ۳. خروج کردن، شورش کردن، شوریدن ۴. سرکشی کردن
-
بیرون کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیرونراندن، دفع کردن ۲. اخراج کردن، طرد کردن ۳. منفصل از خدمت کردن ۴. مستثنا کردن
-
هفت بیرون
لغتنامه دهخدا
هفت بیرون . [ هََ] (اِ مرکب ) کنایت از عالم و جهان است : ما که جزئی ز سبع گردونیم با تو بیرون ز هفت بیرونیم .نظامی .
-
بیرون سو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] birunsu = برونسو
-
بیرون شد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بیرونشو› [قدیمی] birunšod راه بیرون شدن؛ محل خروج.
-
از بیرون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ← شمارهگیری مستقیم از بیرون
-
به بیرون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ← شمارهگیری مستقیم به بیرون
-
jettison
بیروناندازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی، حملونقل هوایی، علوم نظامی] انداختن بار شناور یا هواگرد به بیرون از آن در مواقع اضطراری برای سبک کردن و حفظ تعادل شناور یا هواگرد
-
outdoorman
بیرونگرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] گردشگری که به فعالیتهای خارج از فضاهای بسته علاقهمند است
-
outdoor recreation
بیرونگردی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] هر تفریحی که در فضای باز انجام شود
-
بیرون آمدن
فرهنگ فارسی معین
(مَ دَ) (مص ل .) 1 - خارج شدن . 2 - نمایان شدن . 3 - سرکشی کردن .
-
بیرون غژیدن
لغتنامه دهخدا
بیرون غژیدن . [ غ َ دَ ] (مص مرکب ) بیرون خزیدن . رجوع به بیرون خزیدن و غژیدن شود.