کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیرون داد آن را پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بیرون نهادن
لغتنامه دهخدا
بیرون نهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) خارج گذاشتن . رجوع به برون نهادن شود.
-
بیرون هشتن
لغتنامه دهخدا
بیرون هشتن . [ هَِ ت َ ] (مص مرکب ) بیرون گذاشتن . رجوع به بیرون گذاشتن شود.
-
بیرون آمدگی
لغتنامه دهخدا
بیرون آمدگی . [ م َدَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت بیرون آمده . برآمدگی ؛ حدبه . تحدب . برجستگی . پیش آمدگی . شکم دادگی . || افراز. || گردش بخارج . (ناظم الاطباء).
-
بیرون بر
لغتنامه دهخدا
بیرون بر. [ بی ب َ ] (نف مرکب ) برنده به بیرون وخارج . بیرون برنده . || (اصطلاح بازاریان ) مشتری که برای فروش در ده یا شهرهای کوچک متاع خرد وبرد. (یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح بازاریان ) آنکه مال التجاره صادر کند. (از یادداشت مؤلف ).
-
بیرون پوست
لغتنامه دهخدا
بیرون پوست . (اِ مرکب ) بشره . (السامی ).
-
بیرون جستگی
لغتنامه دهخدا
بیرون جستگی . [ ج َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) تحدب . (ناظم الاطباء). کوژ بودن . برآمدگی .
-
بیرون خاسته
لغتنامه دهخدا
بیرون خاسته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب / نف مرکب ) پلقیده . بیرون خیزیده . جاحظ. پُلُغزده . ورقلمبیده . خارج از حد معمول بیرون آمده و برجسته . (فرهنگ لغات عامیانه ) : و علامت آنست که چشم بیرون خاسته باشدو دمعه پیوسته . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). علامت آن...
-
بیرون خزیدگی
لغتنامه دهخدا
بیرون خزیدگی . [ خ َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت بیرون خزیده : جحوظ عین ؛ بیرون خزیدگی چشم . (ملخص اللغات ).
-
بیرون خزیده
لغتنامه دهخدا
بیرون خزیده . [ خ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بیرون جسته . بیرون خاسته .
-
بیرون روه
لغتنامه دهخدا
بیرون روه . [ رون ْ رُ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) اسهال . شکم روش . تردد. اختلاف . (یادداشت مؤلف ). پیچاک شکم . و رجوع به اسهال شود.
-
بیرون رویه
لغتنامه دهخدا
بیرون رویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) سمت خارجی . جهت بیرونی . مقابل درون رویه . جانب وحشی . طرف بیرون . (یادداشت مؤلف ). مقابل جانب انسی .
-
بیرون زده
لغتنامه دهخدا
بیرون زده . [ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) برجسته شده . بیرون آمده . رجوع به بیرون زدن شود.
-
بیرون سرایی
لغتنامه دهخدا
بیرون سرایی . [ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به بیرون سرا. || مسکوکی که در خارج دارالضرب دولتی زده اند. رجوع به برون سرایی شود.
-
بیرون نشین
لغتنامه دهخدا
بیرون نشین . [ رون ْ، ن ِ ] (نف مرکب ) که در خارج بنشیند. که در درون و متن نباشد. از باطن به ظاهر آینده : رنگ درونی شده بیرون نشین گفته قضا کان َ من الکافرین .نظامی .
-
بیرون نویسی
لغتنامه دهخدا
بیرون نویسی . [ رون ْ، ن ِ ] (حامص مرکب ) استخراج مطالب از میان مطالب مشروح و مفصل .