کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیرون تاختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بیرون جستگی
لغتنامه دهخدا
بیرون جستگی . [ ج َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) تحدب . (ناظم الاطباء). کوژ بودن . برآمدگی .
-
بیرون خاسته
لغتنامه دهخدا
بیرون خاسته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب / نف مرکب ) پلقیده . بیرون خیزیده . جاحظ. پُلُغزده . ورقلمبیده . خارج از حد معمول بیرون آمده و برجسته . (فرهنگ لغات عامیانه ) : و علامت آنست که چشم بیرون خاسته باشدو دمعه پیوسته . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). علامت آن...
-
بیرون خزیدگی
لغتنامه دهخدا
بیرون خزیدگی . [ خ َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت بیرون خزیده : جحوظ عین ؛ بیرون خزیدگی چشم . (ملخص اللغات ).
-
بیرون خزیده
لغتنامه دهخدا
بیرون خزیده . [ خ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بیرون جسته . بیرون خاسته .
-
بیرون روه
لغتنامه دهخدا
بیرون روه . [ رون ْ رُ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) اسهال . شکم روش . تردد. اختلاف . (یادداشت مؤلف ). پیچاک شکم . و رجوع به اسهال شود.
-
بیرون رویه
لغتنامه دهخدا
بیرون رویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) سمت خارجی . جهت بیرونی . مقابل درون رویه . جانب وحشی . طرف بیرون . (یادداشت مؤلف ). مقابل جانب انسی .
-
بیرون زده
لغتنامه دهخدا
بیرون زده . [ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) برجسته شده . بیرون آمده . رجوع به بیرون زدن شود.
-
بیرون سرا
لغتنامه دهخدا
بیرون سرا. [ س َ ] (اِ مرکب ) برون سرا. بیرون سرای . || زری که در غیر ضرابخانه سکه شده باشد. (از برهان ) (از جهانگیری )(از رشیدی ) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). آن رابیرونی نیز گویند. (آنندراج ). برون سرا : به اول سینه با من همچو سیم پاک بنمودی ب...
-
بیرون سرایی
لغتنامه دهخدا
بیرون سرایی . [ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به بیرون سرا. || مسکوکی که در خارج دارالضرب دولتی زده اند. رجوع به برون سرایی شود.
-
بیرون شد
لغتنامه دهخدا
بیرون شد. [ ش ُ ] (مص مرکب مرخم ، اِ مص مرکب ) خروج . بیرون شدن . خارج شدن : درآمد و بیرون شد؛ خروج و دخول : زین یک نفس درآمد و بیرون شد حیات بردیم روزنامه بدیوان صبحگاه .خاقانی .رجوع به برون شدن و بیرون شدن شود. || (اِ مرکب ) برون شد. بیرون شو. خروج...
-
بیرون شو
لغتنامه دهخدا
بیرون شو. [ ش َ / شُو ] (اِ مرکب ) برونشو. برون شد. بیرون شد. مخرج . دررو. مخلص . علاج . چاره . رهایی : یک جرعه می کهن ز ملکی نو به وز هرچه نه می طریق بیرون شو به . خیام .کرد کارش را کسی ، بیرون شوی در درون ره دادش و بستدجوی . عطار (منطق الطیر ص 204...
-
بیرون نشین
لغتنامه دهخدا
بیرون نشین . [ رون ْ، ن ِ ] (نف مرکب ) که در خارج بنشیند. که در درون و متن نباشد. از باطن به ظاهر آینده : رنگ درونی شده بیرون نشین گفته قضا کان َ من الکافرین .نظامی .
-
بیرون نویسی
لغتنامه دهخدا
بیرون نویسی . [ رون ْ، ن ِ ] (حامص مرکب ) استخراج مطالب از میان مطالب مشروح و مفصل .
-
بیرون آختن
لغتنامه دهخدا
بیرون آختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) بیرون کشیدن . از نیام برآوردن . رجوع به برون آختن و آختن شود.
-
بیرون آمدن
لغتنامه دهخدا
بیرون آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) نقیض درون رفتن . (برهان ). خارج شدن . (ناظم الاطباء). برون آمدن . بدر شدن : شکمش درد گرفت و بس ثِفل از زیر او بیرون آمد. (ترجمه ٔ تفسیر طبری ). بر اثر وی قضات وفقها بیرون آمدند. (تاریخ بیهقی ). خواجه بیرون آمد و اسب...