کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیراهه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیراهه
/birāhe/
معنی
۱. بیابانی که راه به جایی نداشته باشد.
۲. راهی که انسان از آن به مقصد نرسد؛ راه کج و غلط.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
astray, bypath, by-path, byway, detour
-
جستوجوی دقیق
-
بیراهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) birāhe ۱. بیابانی که راه به جایی نداشته باشد.۲. راهی که انسان از آن به مقصد نرسد؛ راه کج و غلط.
-
بیراهه
فرهنگ فارسی معین
(هِ) (اِمر.) 1 - راه کج . 2 - بیابانی که راه به جایی نداشته باشد.
-
بیراهه
لغتنامه دهخدا
بیراهه . [ هََ / هََِ ] (ص مرکب ) مقابل راه . راه غیرعادی و غیرمعمول و متداول . راهی غیرمسلوک . راه غیر معمول و مسلوک . راهی غیرمعروف . راهی که همگان از آن نروند. طریق غیرمسلوک . (یادداشت مؤلف ). راه دشوارگذار.- از بیراهه انداختن ؛ از غیر راه عادی ...
-
واژههای مشابه
-
بیراهه نوردی
واژهنامه آزاد
سفر، حرکت و عبور از مناطق صعب العبور به شکلی که هیچگونه راه شناخته شده ای در آن محل نباشد با خودروهای چهار چرخ متحرک اسم فاعل:بیراهه نورد
-
جستوجو در متن
-
متعسف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mota'assef کسی که بیراهه میرود؛ گمراه؛ منحرف.
-
يُضِلُّونَهُم
فرهنگ واژگان قرآن
آنان را گمراه مي کنند -آنان را به بیراهه می برند - آنان را منحرف می کنند
-
indirections
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نمایندگی ها، بیراهه روی، دغل بازی، غیر مستقیمی
-
indirection
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مستطیل، بیراهه روی، دغل بازی، غیر مستقیمی
-
hellbent
دیکشنری انگلیسی به فارسی
hellbent، زیاد خمیده، منحرف شده، به بیراهه کشیده شده، گمراه، منحرف
-
خابط
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] xābet کسی که بدون بصیرت به کاری میپردازد یا به بیراهه میرود؛ خبطکننده.
-
يَضِلُّونَ
فرهنگ واژگان قرآن
گمراه مي شوند -به بیراهه می روند - منحرف می شوند - اشتباه مي كنند - فراموش مي کنند
-
بیغوله
واژگان مترادف و متضاد
۱. کنج، بیراهه، گوشه، گوشهمتروک، ۲. خرابه، ویرانه ≠ آباد ۳. دخمه
-
اضلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ezlāl گمراه گردانیدن؛ به گمراهی افکندن؛ گمراه کردن؛ به بیراهه راندن؛ گمراهی.