کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیرانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیرانه
/birāne/
معنی
= ویرانه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیرانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] birāne = ویرانه
-
بیرانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) ( اِ.) نک ویرانه .
-
بیرانه
لغتنامه دهخدا
بیرانه . [ن َ ] (اِ) بر وزن و معنای ویرانه است که خرابه شد. (برهان ). ویران . بیران . ویرانه . (غیاث ) : در عهد او چه جوئی دلهای خسته از غم در ملک میر ظالم بیرانه چند خواهی ؟ امیرخسرو.و رجوع به بیران و ویرانه شود.
-
واژههای مشابه
-
بیرانة
لغتنامه دهخدا
بیرانة. [ ن َ ] (اِخ ) (جبال الَ ....) جبال البرتاب . جبال البرانس . صورتی از کلمه ٔ پیرنه است که نام کوههای واقع میان فرانسه و اسپانیا باشد. رجوع به الحلل السندسیة ج 2 ص 208، 204 و 206 شود.
-
جستوجو در متن
-
برانس
لغتنامه دهخدا
برانس . [ ب ِ ن ِ ] (اِخ ) (جبال ...) جبال برتات . جبال بیرانه . کوههای پیرنه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به پیرنه شود.
-
بیران
لغتنامه دهخدا
بیران . (ص ، اِ) ویران که نقیض آباد باشد. (از برهان ). بیرام . بیرانه . (از غیاث ). ویران . (رشیدی ). ویران . ویرانه . (انجمن آرا) : (زحل دلالت دارد بر)... راههای بیران ... (التفهیم بیرونی ). و از جزیره های آباد و بیران هزار و سیصد و هفتاد جزیره است ...
-
خراب
لغتنامه دهخدا
خراب . [ خ َ ] (ع مص ) ویران شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از تاج المصادر زوزنی )(دهار). || (اِمص ) ویرانی . بیرانی . (از منتهی الارب ) (یادداشت بخط مؤلف ) (دهار) : ز مهر و کین تو چرخ و فلک گوهر ساخت که هر دو مایه ٔ عمران شد و اصل خراب ...
-
و
لغتنامه دهخدا
و. (حرف ) حرف بیست و ششم از حروف هجاء عرب و سی ام از الفبای فارسی و ششم از الفبای ابجدی و نام آن «واو» است و در حساب جُمّل آن را به شش دارند. در تجوید واو از حروف مصمته است . رجوع به مصمته شود. و نیز از حروف یرملون محسوب است . رجوع به یرملون شود. و ن...
-
اسپانیا
لغتنامه دهخدا
اسپانیا. [ اِ ] (اِخ ) (در لاتینی هسپریا و هیسپانیا و ایبریا ) اِسپانْی . اسپانیول و در نزدعرب اندلس . قسمت اعظم شبه جزیره ای است در گوشه ٔ جنوب غربی اروپا و آن با قطعه ٔ پرتقال شبه جزیره ٔ ایبری را تشکیل می دهد. پرتقال از نظر احوال جغرافیائی و احوال...
-
ب
لغتنامه دهخدا
ب . (حرف ) حرف دوم است از الفباء فارسی و نیز حرف دوم از الفبای عربی و همچنین حرف دوم از ابجد و آنرا «با» و «باء» و «بی » خوانند. و آن یکی از حروف محفوره ، شفهیه ، لاقه . (المزهر ص 160). قلقله و هوائیست . (برهان در کلمه ٔ هفت حرف هوائی ). و در حساب جُ...