کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیران
/birān/
معنی
= ویران
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] birān = ویران
-
بیران
لغتنامه دهخدا
بیران . (اِخ ) قریه ای است از قرای نسف و در یک فرسخی آن . (از معجم البلدان ).
-
بیران
لغتنامه دهخدا
بیران . (ص ، اِ) ویران که نقیض آباد باشد. (از برهان ). بیرام . بیرانه . (از غیاث ). ویران . (رشیدی ). ویران . ویرانه . (انجمن آرا) : (زحل دلالت دارد بر)... راههای بیران ... (التفهیم بیرونی ). و از جزیره های آباد و بیران هزار و سیصد و هفتاد جزیره است ...
-
بیران
لغتنامه دهخدا
بیران . [ ب َ ] (اِخ ) صاحب غیاث اللغات و شرفنامه نوشته اند که نام وزیر و سردار لشکر افراسیاب است اما کلمه دگرگون شده ٔ پیران است . رجوع به پیران شود.
-
بیران
لغتنامه دهخدا
بیران . [ ب َ ] (اِخ ) قریه ای است از دانیة از توابع اندلس و عده ای بدان منسوبند. (از معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
بیرام
لغتنامه دهخدا
بیرام . (ص ) ویران . ویرانه . بیران . نقیض آباد است . (آنندراج ). رجوع به بیران و ویران شود.
-
بیرانی
لغتنامه دهخدا
بیرانی . (ص نسبی ) منسوب است به بیران از قرای نسف . (از معجم البلدان ).
-
بیرانه
لغتنامه دهخدا
بیرانه . [ن َ ] (اِ) بر وزن و معنای ویرانه است که خرابه شد. (برهان ). ویران . بیران . ویرانه . (غیاث ) : در عهد او چه جوئی دلهای خسته از غم در ملک میر ظالم بیرانه چند خواهی ؟ امیرخسرو.و رجوع به بیران و ویرانه شود.
-
بیرانی
لغتنامه دهخدا
بیرانی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بیران از توابع اندلس . ابوحفص عمربن حسن بن عبدالرزاق بیرانی نفری از آنجاست . (از معجم البلدان ).
-
بور
لغتنامه دهخدا
بور. [ ب َ ] (ع اِ) زمین خراب نامزروع یا زمینی که یک سال بی زراعت گذارند تا در سال آینده بسیار رویاند. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زمین خراب . ابوار و بیران جمع آن است . (مهذب الاسماء). || آزمایش . || هلاکی . || کساد بازار و جز آن . (من...
-
طرالوی
لغتنامه دهخدا
طرالوی . [ ] (اِخ ) و اندر دریای هند از جزیره های آباد و بیران هزار و سیصد و هفتاد جزیره است ویکی عظیم تر است که آنرا طرالوی خوانند. سه هزار میل است با قصی بحر، برابر زمین هندوان از ناحیت شرق ، و آنجا کوههای عظیم و نهرهای بسیار است که از آنجا یاقوت س...
-
ویران
لغتنامه دهخدا
ویران . (ص ) خراب . خَرِب . بایر. غیرمسکون . مقابل آباد. بیران . لم یزرع : این خبر که مردی به آمل زمینی خرید ویران و برنجستان کرد... (نوروزنامه ).- امثال : بر ده ویران خراج و عشر نیست . مولوی . || غیردرست . غیرسالم . خراب . آسیب دیده . صدمه دیده : ...
-
تهکم
لغتنامه دهخدا
تهکم . [ ت َ هََ ک ْ ک ُ ] (ع مص )شکسته و ویران شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بیران شدن . (تاج المصادر بیهقی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || فروریختن چاه و مانندآن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خند...
-
بازبردن
لغتنامه دهخدا
بازبردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب )واپس بردن . (ناظم الاطباء). بردن دوباره و از نو سوی کسی بردن . پس بردن . عقب بردن . رجعت دادن . مراجعت دادن . برگرداندن : و هرکه از آن زر برگیرد و بخانه برد مرگ اندر آن خانه افتد تا آنگه که آن بجای خود بازبرند. (حدود ال...