کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیذة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیذة
لغتنامه دهخدا
بیذة. [ب َ ذَ ] (معرب ، اِ) بمعنی بیذق که معرب بیذه ٔ فارسی است . (از المعرب جوالیقی ص 82). رجوع به بیذق شود.
-
واژههای همآوا
-
بیضة
لغتنامه دهخدا
بیضة. [ ب َ ض َ ] (ع اِ) تخم مرغ . ج ، بیض ، بیوض ، بیضات . (منتهی الارب ). یکی بیض . تخم پرنده و جز آن . (از اقرب الموارد). تخم مرغ . خاگ . مرغانه . چوزی . تخم (از مرغ و مرد). (یادداشت مؤلف ).- بیضةالدیک ؛ تخم خروس ، گویند بمعنی بیضةالعقر است چه ت...
-
بیضة
لغتنامه دهخدا
بیضة. [ ب َ ض َ / بی ض َ ] (اِخ ) محلی است میان عذیب و واقصة در ارض حزن از دیار بنی یربوع بن حنظلة. (از معجم البلدان ).
-
بیضة
لغتنامه دهخدا
بیضة. [ ب َ ض َ / بی ض َ ] (اِخ ) موضعی است بجانب صمان ازدیار بنی دارم بن مالک بن حنظلة. (از اقرب الموارد).
-
بیضة
لغتنامه دهخدا
بیضة. [ ب َ ض َ / بی ض َ ] (اِخ ) موضعی است به عمان . (منتهی الارب ).
-
بیضة
لغتنامه دهخدا
بیضة. [ ب َ ض َ / بی ض َ ] (اِخ ) موضعی است نزد ماوان نزدیکی ربذه با چاههای بسیار. (از معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
بیذق
لغتنامه دهخدا
بیذق . [ ب َ ذَ ] (معرب ، اِ) در فارسی بیذه . ج ، بیاذق . بمعنی سرباز پیاده ، و عرب بدان تکلم نموده است :منعتک میراث الملوک و تاجهم و انت لدرعی بیذق فی البیاذق . فرزدق .ای آخذ سلاح الملوک و انت راجل تعدو بین یدی . (از المعرب جوالیقی ص 82، 83). احمد م...