کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیدل نیشابوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیدل نیشابوری
لغتنامه دهخدا
بیدل نیشابوری . [ دِ ل ِ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) مؤلف مجمع الفصحاء نویسد: از نجبای نیشابور و نام او محمدامین بیک بوده است و طبع شعر داشته . (از مجمع الفصحاء ج 2 ص 82).
-
واژههای مشابه
-
بیدل، بیدل
واژگان مترادف و متضاد
۱. دلباخته، دلداده، شیدا، دلرمیده، شیفته، ، رمیدهدل، مفتون، عاشق ≠ دلدار، دلبر ۲. آزرده ۳. افسرده، دلتنگ ≠ پرنشاط ۴. ترسو، جبون، کمدل ≠ دلیر، پردل
-
بیدل شیرازی
لغتنامه دهخدا
بیدل شیرازی . [ دِ ل ِ ] (اِخ ) شهرت سید میرزا محمدرحیم ملقب به فخرالدوله متخلص به بیدل شاعر و طبیب ایرانی . ندیم و طبیب فتحعلیشاه قاجار (سلطنتش 1212 تا 1250 هَ . ق .) متوفی در شیراز. پدرش میرزا سید محمد طبیب اصفهانی بود و به درخواست کریم خان زند در ...
-
بیدل کرمانشاهی
لغتنامه دهخدا
بیدل کرمانشاهی . [ دِ ل ِ ک ِ ] (اِخ ) محمدبن میرزا علی محمد اصلش از چلاب مازندران و از بنی اعمام میرزا علیقلی متخلص به اقبال . در ایام کودکی پدرش او را برای تحصیل علوم عربی و ادبی به کرمانشاه برد بعد از پدر بمنصب سررشته داری و مباشری آتشخانه و نظام ...
-
بیدل و حیران
فرهنگ گنجواژه
سرگشته.
-
جستوجو در متن
-
اشتردل
لغتنامه دهخدا
اشتردل . [ اُ ت ُ دِ ] (ص مرکب ) کینه دل و کنایه ازمردمی که این صفت داشته باشند. (از برهان ) (آنندراج ). کینه دل . (انجمن آرای ناصری ). کینه دار : بهار آمد و جان حسود اشتردل بسبزه ٔ سرخنجررود بسوی کنام . ظهیر. || کنایه از مردم بیدل و نامرد و ترسنده ....
-
شبگیر
لغتنامه دهخدا
شبگیر. [ ش َ ] (نف ، اِ مرکب ، ق مرکب ) صبح و سحرگاه . (برهان ). وقت سحر. پیش از صبح . اول صبح . (آنندراج ). اول صبح . (فرهنگ نظام ). سحرگاه . (ناظم الاطباء) : گرانمایه شبگیر برخاستی زبهر پرستش بیاراستی . فردوسی .به شبگیر شمشیرها برکشیم همه دامن کوه ...
-
طرح
لغتنامه دهخدا
طرح . [ طَ ] (ع مص ) انداختن : طرحه و طرح به ؛ انداخت او را. دور گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیوکندن . (زوزنی ). افکندن . بیرون انداختن . نبذ. ترک . واگذاشتن . بگذاشتن . گذاشتن . بینداختن . || گستردن . انداختن . پهن کردن . کناره گرفتن از کا...
-
خس
لغتنامه دهخدا
خس . [ خ َ ] (اِ) خاشه و خلاشه . خاشاک . (از برهان قاطع). خرده ٔ کاه . خاز. (از ناظم الاطباء). مرادف خار. (از آنندراج ). چوب ریزه . (فرهنگ اسدی نخجوانی ) : چون بود بسته نیک راه ز خس . رودکی .بچشم تو اندر خس افکند بادبچشمت بر از باد رنج اوفتاد. ابوشکو...
-
رسم
لغتنامه دهخدا
رسم . [ رَ ] (ع اِ) طریق و آیین .(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). آیین و روش و منوال و طرز و شیوه و قاعده و قانون و طریق و وضع. (ناظم الاطباء). آیین و روش . ج ، رسوم ، مَراسِم . (آنندراج ). قاعده و قانون و این لفظ عربیست . (از غیاث اللغات از سراج اللغا...
-
رشته
لغتنامه دهخدا
رشته . [ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) ریسمان . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ). ریسمان و حبل و رسن . (ناظم الاطباء). تار ابریشمی یا پنبه ای . (از شعوری ج 2 ورق 20). از قبیل بافته ٔ ابریشمینه مانند رشته ٔ سر علم و گلوگاه نیزه و آنکه درو...