کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیدخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بیدخت
/bidoxt/
معنی
زهره؛ ناهید.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بیدخت
فرهنگ نامها
(تلفظ: bidoxt) (در نجوم) زهره ، ناهید ، ← زهره ؛ به علاوه (در اعلام) زنی زیبا که هاروت و ماروت فریفتهی او شدند .
-
بیدخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بغدخت، هیدخت، بیلفت› (نجوم) [قدیمی] bidoxt زهره؛ ناهید.
-
بیدخت
فرهنگ فارسی معین
(بِ دُ) (اِمر.) سیاره زهره ، ناهید.
-
بیدخت
لغتنامه دهخدا
بیدخت . [ دُ ] (اِخ ) دهی از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند است و 369 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
بیدخت
لغتنامه دهخدا
بیدخت . [ دُ ] (اِخ ) ستاره ٔ زهره را گویند که صاحب فلک سیم و اقلیم پنجم است . (برهان ). ستاره ٔ زهره است و آنرا ناهید نیز خوانند. (جهانگیری ). ستاره ٔ زهره . (رشیدی ). ستاره ای است در آسمان سوم که او را ناهید نیز گویند و منجمان سعد اصغر خوانند و بتا...
-
بیدخت
لغتنامه دهخدا
بیدخت . [ دُ ] (اِخ ) مرکز دهستان بخش جویمند شهرستان گناباد. در 8 هزارگزی خاور گناباد سر راه شوسه ٔ عمومی گناباد - بیرجند است و 2397 تن سکنه دارد. مقبره ٔ حاجی ملاسلطانعلی پدر صالح علیشاه در این محل میباشد و مریدانی دارد که از اطراف بزیارت قبر مشارال...
-
بیدخت
لغتنامه دهخدا
بیدخت . [ دُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ بخش حومه ٔ جویمندشهرستان گناباد است و دارای 9 آبادی بزرگ و کوچک . 5019 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
واژههای همآوا
-
بیدخة
لغتنامه دهخدا
بیدخة. [ب َ دَ خ َ ] (ع ص ) فربه : امراءة بیدخة؛ زن فربه باگوشت . (منتهی الارب ). امراءة بیدخة تارة (فربه ) لغة حمیریة. (از ذیل اقرب از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
جستوجو در متن
-
بذخت
لغتنامه دهخدا
بذخت . [ ] (اِخ ) بیدخت . ستاره ٔ زهره در افسانه های اسلامی . (از مزدیسنا ص 330). و رجوع به بیدخت شود.
-
بیلغت
لغتنامه دهخدا
بیلغت . [ ل ُ ] (اِخ ) ستاره ٔ زهره را گویند.(برهان ). این صورت مصحف بیدخت است . رجوع به بیدخت شود. اما در برهان (چ معین ) چنین ضبطی نیست و بیلفت با «ف » آمده است اما بیلغت با «غ » مناسب تر مینماید.
-
بیلفت
لغتنامه دهخدا
بیلفت . [ ل ُ ] (اِخ ) ستاره ٔ زهره . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ). بیدخت . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به بیلغت و بیدخت شود.
-
زهره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زهرَة] (نجوم) zohre دومین سیارۀ منظومۀ شمسی؛ ناهید؛ ونوس؛ خنیاگر فلک؛ مطربۀ فلک؛ بیدخت؛ بغدخت؛ بیلفت. Δ قدما زهره را سعد میدانستند و به خنیاگری نسبت میدادند.
-
شوراب
لغتنامه دهخدا
شوراب . (اِخ ) دهی است از دهستان بیدخت بخش جویمند شهرستان گناباد. سکنه ٔ آن 427 تن . آب از قنات . محصول آن غلات ، ارزن و ابریشم . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).