کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بیخ و بُنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بیخ جستن
لهجه و گویش تهرانی
آب یا غذا در گلو پریدن
-
بیخ خِر
لهجه و گویش تهرانی
حلق،خرخره
-
بیخ دیواری
لهجه و گویش تهرانی
سکه را پای دیوار می اندازند،سکه نزدیک تر به دیوار برنده است. لیس پس لیس
-
بیخ گوش
لهجه و گویش تهرانی
خیلی نزدیک
-
بیخ گوشی
لهجه و گویش تهرانی
سیلی
-
تا بیخ
لهجه و گویش تهرانی
تا ته
-
بیخ ماکو
واژهنامه آزاد
ریشه شیرین بیان
-
بیخ درختان
واژهنامه آزاد
ریشۀ درختان.
-
بیخ آذر مریم
لغتنامه دهخدا
بیخ آذر مریم . [ خ ِ ذَ رِ م َرْ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آذربو. (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به آذربو شود.
-
بیخ انجدان خراسانی
لغتنامه دهخدا
بیخ انجدان خراسانی . [ خ ِ اَ ج ُ ن ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشترغاز است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به اشترغاز شود.
-
بیخ تفت یزدی
لغتنامه دهخدا
بیخ تفت یزدی . [ خ ِ ت َ ت ِ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) شوکران . (یادداشت بخط مؤلف ). بفارسی اصل الشوکران . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
بیخ طرخون کوهی
لغتنامه دهخدا
بیخ طرخون کوهی . [ خ ِ طَ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عاقرقرحا است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ).
-
بیخ کوله پر
لغتنامه دهخدا
بیخ کوله پر. [ خ ِ ل َ / ل ِ پ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بفارسی محروث راخوانند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ).
-
بیخ آور شدن
لغتنامه دهخدا
بیخ آور شدن . [ وَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ریشه به انبوه کردن . با ریشه ٔ بسیار شدن . رسوخ . (ترجمان القرآن ) (تاج المصادر بیهقی ). اعراق . (زوزنی ) الاستیراض ؛ بیخ آور شدن تنه ٔ خرما. (مجمل اللغة) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
از بیخ کندن
دیکشنری فارسی به عربی
استاصل , عقب